شنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۴

Mona Lisa Smile بدجوری به دلم نشست. یعنی خیلی بهتر از انتظاری بود که داشتم. یه فیلم امریکایی، اونم با یه کارگردان که تا به حال اسمش رو هم نشنیدم، اونم با سوژه ای که سراغ داشتم، تازه با بازی گیشه-تضمین-کن سرکار خانوم جولیا رابرتز!!! ولی خیلی بهتر از پیشداوری ای بود که میشد از روی اینها کرد...

چند روز پیش داشتم فکر میکردم «ده» کیارستمی رو میخوام به چه کسایی توصیه(!) کنم... خب حتی محض نمونه یه آقا هم تو اون لیست فرضی پیدا نمیشد. اون موقع بود که فهمیدم یه فیلم فمینیستی خوب دیدم. در مورد Mona Lisa Smile هم الان همین فکر رو میکنم. یعنی یه فیلم فمینیستی که مثلاً مثل «مالنا» حال آدم رو به هم نمیزد از بس که فمینیسمش مردونه بود!!! خب حالا شاید یه کم بچرخم، از اینور هم به «مالنا» نگاه کنم بلکه... همممم.. خب «مالنا» مال زمان جنگ بود.. اوکی! «مالنا» مال ایتالیا بود.. خب! «مالنا» رو جناب تورناتوره ساخته بود که دوست داره فیلمهاش رو عین کتابی که خوندنش تموم شده ببنده، بذاره تو قفسه، کلی هم گرد و خاک برای روشون تهیه ببینه قبل از اینکه تماشاچی هاش یه وقت خدای ناکرده فکر دیگه ای بخواد به سرشون بزنه... هوم! حالا بهتر شد. حداقل میشه «پذیرش» یه کسی یا یه چیزی که دیگه نمیخوای دوباره ببینیش... خیلی لازمه! حداقل تمرینش!!!

البته سینما دوستان عزیز مستحضر هستن که اینا همش در مورد «ایده» ها بود، نه خدا به دور یه وقت هنر و صنعت سینما... ما دیگه پاشیم جمع و جور کنیم بریم سر کار! روز خوش... در واقع شب و روز خوش!!!

هیچ نظری موجود نیست: