دوشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۶

ديروز عطيه به هواي من تو ماشينش آهنگ‌هاي قديمي گذاشته بود (هينت: ناتينگ الس مترز هم براي بچه‌هاي اين دوره‌زمونه اُلدسانگ به حساب مياد!) القصه، يهو ديدم اِ ! چرا من قبلاً با ريتم اين آهنگه همخوني كردم، ولي الان حتي يه كلمه از شعرش هم برام آشنا نيست؟!؟... يه 5 دقيقه‌اي آهنگه ادامه داشت، عطيه هم داشت با موبايل حرف مي‌زد كه من رسيدم و با علائم اشاره خداحافظي كرديم. هنوز در ماشين رو نبسته بودم كه نيشم تا بناگوش باز شد: نماز اي نياز دل عاشقان... سرود سال سوم دبيرستان كه با آهنگ Russian Waltz اجراش مي‌كرديم!!!

همچين انگار كه راز زندگي قبلي‌م(!) رو كشف كرده باشم، چند ساعتي شاد بودم رسماً...

پ.ن. سال 1386 بدنم تموم شده (اينو به يه همكارم گفتم، گفت فلسفي شد!!!) هزارتا چيز نوي بازنكرده -چه خريد، چه كادوهاي تولد- دور و برم ريخته، كلي هم تو راهه، اما فقط حول حالنا لازممه. همين.