یکشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۵

آخ که دیگه فرنگیـــــس...

،
قمیشی اولین خوانندهء پاپ ایرانیه که نظر بنده رو به خودش جلب کرده. اصولاً فکر نمیکردم تو موسیقی پاپ ایران، بیشتر از یکی دوتا آهنگ برام خوشایند بشه، چه برسه که کلاً یه خواننده... اوایل دوستش نداشتم، حتی بهش میگفتم غَمیشی! اما بعد که از یکی دوتا آهنگاش خوشم اومد و شروع کردم به گوش دادن، یواش یواش، ترانه هاش برام جالب شد، بعد دیدم نه فقط تو آهنگ، که توی ترانه هم انگار سبک داره -نمیدونم ترانه هاش کار کیه- درحالیکه خیلی ها معتقدن «ترانه» برخلاف «شعر» جای این چیزها نیست و برای قابل فهم بودن، باید حتماً ساده سروده بشه، اونقدر کنایه و مجاز و استعاره و تشبیه قابل لمس و قابل بحث توی «ترانه»هاش هست که حتی لازم نیست موضوع رو تجربه کرده باشی تا با متن «ترانه»ش احساس نزدیکی کنی؛ که اگه تجربه ای درکار باشه، به کلی میبردت... همچین که آهنگاش شروع میشه، انگار تفأل زده باشی به «حافظ» : بالاخره یه چیزی توش پیدا میکنی که به حال «لحظه» ات مربوط باشه... ("قیاس مع الفارق" به همین میگن دیگه؟)
خلاصه که... آقای قمیشی دوستون داریم!


،
بعد از حدوداً 2-3 سال، باز گاهی سوار مترو میشم. تو مترو، اینبار دیگه حتی یک نفر هم غیر از من، کتاب دستش نیست. سردم میشه، منقبض میشم. باورم نمیشه، اما اینجا هم عین احساس سالهای اخیر نمایشگاه کتاب رو دارم. سعی میکنم دیگه با خودم هیچ فکری نکنم!


،
جالب اینکه بالاخره یادشون افتاد بالای دربهای مترو یه جوری بنویسن لطفاً اول اجازه بدین ملت پیاده شن، بعد که جا باز شد، راحت میتونید سوار شید نابغه ها! همیشه فکر میکردم اینهایی که همین قانون سادهء اول خروج، بعد ورود رو نمیدونن، همونهایی هستن که راه به راه با ربط و بی ربط، "Ladies First, Ladies First" میکنن.


،
خوندن رو دوست دارم. بیشتر از هر وقت دیگه ای. آکادمیک یا غیرآکادمیک. نمیدونم. شاید لازم بود. شاید هم حماقت...


،
از شخصیت Judging ای که دارم پیدا میکنم، هیچ خوشم نمیاد! هوم... خب چون نسبت به همین شخصیت هم Prejudgment دارم لابد!!!


،

Klasse du...




،
موندم تو کار جنبهء افراد! جنبه، ظرفیت. خدایا، ما را از جمله جماعت Snob قرار مده. آمین! (اینم بذارین جزو همون Judging شدنه!)


،
حرف داشتم. نمیدونم کجا رفت. فعلاً.

هیچ نظری موجود نیست: