،
و خداوند Soap Opera را آفرید...
،
من هنوزم فکر میکنم "نرگس" سریال بدی نبود، چون تا 15-16 قسمت کاملاً پلات قوی و محکمی داشت، تا 8-27 قسمت، میشد به دیدهء اغماض نگاهش کرد و تا 2-41 قسمت هنوز قابل تحمل بود و این خودش نه فقط در کارهای آقای "مقدم"، بلکه در کل سریالهای تلویزیون رکوردی محسوب میشه! اونم با توجه به حادثه ای که در مورد این سریال پیش اومد و به وضوح افت کیفیتش رو تضمین کرد (عملاً در بخش دوم سریال، تنها نکتهء مثبت، بازی منطقی ستاره اسکندری ه و بس به نظرم!)
،
به هرحال، انتظار کار جامع و منسجم بالای 70 قسمت، از تلویزیونی که حداکثر کارهای موفقش، کار فیلمسازان مستقل سینمایی و نه بیش از حدود 40 قسمت بوده، انتظار زیادیه! بگذریم که single-senarist -اونم نه از نوع مطرحش- در این زمینه اصلاً امیدبخش نبوده و نیست...
،
ممالک مترقیه هم بدتر از ما هرچی کار دره پیت و بازیگر و کارگردان و سناریت تازه کار دارن، میذارن توی Soap-Operaهاشون. میگین نه؟ یه نگاه به کانالهای AB1، SerieClub ، BBC Prime و TVE Internacional بندازین لطفاً! ضمن اینکه سوژه ها هم کاملاً ملیتیه، اینطوری که: تا جاییکه من دیده م، سریالهای فرانسوی تماماً حول آغاز روابط دونفرهء نوجوانها و جوانها میگرده (مثالهاش: Premiers Baisers و Le miel et les Abeilles و Les annees fac و ... )، سریالهای انگلیسی، معمولاً در یک محیط از پیش انتخاب شده مثل یک محله یا یک محیط کار میگذره و تمام زنان و مردان موجود که اغلب سنی هم ازشون گذشته باید به نوبت به پارتنرشون خیانت کنن تا سریال ادامه پیدا کنه(مثل: Eastenders و Doctors و Casualty و ...) سریالهای اسپانیایی هم که همشون آدم رو یاد زورو میندازن، گرچه باز به نسبت انگلیسی ها و فرانسوی ها واقعاً جای تقدیر و تشکر دارن! این وسط اگه گاهی سریال "لورکا" و "کنتِ مونت گریستو" و "بله آقای وزیر" و "بله آقای نخست وزیر" دارن، ما هم گهگاه "هزاردستان" و "دوران سرکشی" و "شبکهء سه و نیم" داریم! (اصلاً کسی اعتراضی کرد که چرا "شبهای برره" که به نظر من حداکثر 3-4 قسمت خوب داشت، این همه طرفدار داشت و "شبکهء سه و نیم" رو که حداقل زیرنویسهاش کلی دل آدم رو خنک میکرد علاوه بر لبخندی که رو لب آدم مینشوند، کمتر کسی اسمش رو شنیده؟!)
،
لست بات نات لیست، اینکه من فکر میکردم لازم به تذکر نیست که "خوب بودن با خوشایند بودن فرق داره"، ولی ظاهراً بوده. اینکه آدم بگه فلان کار، کار خوبی بود، دلیل نمیشه ازش خوشش اومده باشه و از اون بالاتر، سطح سلیقه ش رو بشه از روی اون تعیین کرد. من از سریال "هزاران چشم" خوشم نمیومد، چون با سوژه هاش ارتباط برقرار نمیکردم، اما کار خوبی بود، خیلیها هم خوششون میومد، دست آقای "عیاری" هم درد نکنه که نشون داد مخاطب تلویزیون رو میشناسه اما براش کم نمیذاره و به شعورش مثل بقیه توهین نمیکنه. از "نرگس" هم خوشم نمیومد، چون سوژه اش یه در میون آدمهای همین جامعه اند، نه چیز جدیدتر و اگه طرفدار داره، فکر نکنم به سلیقهء مردم برگرده، برعکس، چون همه تجربهء رویارویی با این نوع آدمها و این نوع روابط رو دارن، به نوعی خودشون رو در بطن ماجرا میبینن و با احساسشون -همذات پنداری یا انکار و واکنش سازی- در مورد این سریال تصمیم میگیرن، نه با منطقی که عموماً سلیقه شون رو شکل میده!
،
تجربه به من یکی نشون داده دیدِ Perfectionist ای ِ 0و1، بیشتر از اونکه 1 نصیب آدم کنه، آدم رو اسیر 0 ها میکنه. شاید برای اینکه آب باریکهء ارتباطاتم رو با دنیای اطرافم از دست ندم، به این نتیجه رسیده م که "خوب"هام رو از 1 مطلق پایین تر بیارم، تا ناراضی از دنیا نرم، اما "خوشایند"هام رو همونجا نگه دارم شاید گهگاهی «لذت واقعی» رو هم درک کردم...
،
و آخر اینکه اگه تلویزیون ج.الف. با دو کانال شروع کرد و از تنها سریالهای دیدنی و قابل بحث "گرگها" و "هزاردستان" و "رعنا" اونهم به فاصله های 4-5 سال، به اینجا رسیده که در سال 2-3 تا سریال پیدا میشن که یا قابل بحثن یا حداقل به شعور بیننده توهین نمیکنن، خودش "پیشرفت"ه، به نظرم و میشه بیشتر منتظر موند...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر