پنجشنبه، دی ۱۷، ۱۳۸۳

یادم نیست باز هی راجع به چی میخواستم بنویسم و نمیشد، اما دیروز تا حالا که وبلاگ چندتا از بچه ها رو خوندم و دیدم که همه از خواب نوشتن، هوس کردم از خواب بگم!

یکی از چیزهایی که دیگه همه راجعه به خواب میدونن، خواب سنگین و سبک یا به اصطلاح REM/NREM ه. که دوره خواب سنگین طولانیتره و حدود یک ساعت و نیمه و خواب سبک حدود 10-12 دقیقه که یعنی خیلی کوتاهتر از خواب سنگین میشه (خواب سبک همون REM=Rapid Eye Movement ه که تو این دوره حرکات چشمها زیر پلک به وضوح قابل مشاهد است). هر دوی این دوره ها در همهء آدمها، موقع خواب وجود دارن و دلیل اینکه خیلی از آدمها فکر میکنن خواب نمیبینن، اینه که در دورهء خواب سنگین از خواب بیدار میشن و خواب چیزی نیست که بعد از خواب سنگین هم یاد آدم بمونه. اونهایی هم که فکر میکنن دیشب فلان خواب رو دیدن، در واقع همین خواب آخری که در طولش بیدار شدن رو به خاطر دارن. (یعنی برای اینکه تمام خوابهای شب تا صبحتون یادتون بمونه، باید حدوداً هر 1:30 یکبار در طول شب بیدار شین!!!)

بگذریم! اینا که توضیح واضحات بود. چیزی که حضرت فروید در مورد خواب میگه اینه که موقع خواب دیدن، ذهنیات انباشته شده در ناخودآگاه (Conscience) به نیمه-خودآگاه (SubConscience) میان (مثل اتفاقی که هنگام تداعی میفته) و آدم زمان خواب دیدن، چیزهایی رو که در ناخودآگاهش انباشته شده، میبینه. چیزهایی که به نظر موسیو فروید در ناخودآگاه آدم ثبت و ضبط میشن، همهء امیال و واپس-خورده های زندگی آدم هستن که از دوران بچگی اونجا میمونن و تلنبار میشن. بنابراین خواب به نظر جناب فروید، ذهنیات واپس-خورده و سرکوب شدهء آدمن که به انحاء مختلف تغییر شکل پیدا کردن + اتفاقات ساده ای که طی روز برای آدم میفتن و ترکیب اینهاست که فهم خواب رو مشکل میکنه و خواب به نظر پیچیده میاد.

از این طرف، حضرت یونگ در نظریه تعریف ناخودآگاه با استادش فروید اختلاف نظر داره و میگه فقط بخشی از ناخودآگاه، شامل امیال واپس-خورده و سرکوب شدهء آدمه و ناخودآگاه خیلی وسیعتر از فقط این یه بخشه. یعنی مثلاً جناب یونگ منشاء خلاقیتهای هنری و علمی آدم رو هم در ناخودآگاه میدونه. علاوه بر این، نظر جالب انگیز دیگه ای که سینیور یونگ داره اینه که ما فقط جسممون رو از اجدادمون به ارث نمیبریم، بلکه بخشی از افکار و ذهنیات اجدادمون رو هم به ارث میبریم که اونها هم در ناخودآگاهمون قرار میگیره و در شرایطی که تداعی رخ میده، میبینیم چه افکار و ذهنیات عجیب غریبی وارد (نیمه خودآگاه و بعد) خودآگاهمون میشه (که البته تازه اینجاست که ما از وجودشون اطلاع حاصل میکنیم!) پس تا همینجا دو پله از ناخودآگاه اعلیحضرت فروید جلوتریم! یه پلهء دیگه هم اینجا که اتفاقات فیزیکی ای که موقع خواب در اطرافمون میفته، به طور نامستقیم Sence میشه و خودبه خود وارد ناخودآگاه میشه.

اما همهء این توضیحات برای اینکه معلوم شه منشاء خوابهای آدم چه چیزهایی میتونه باشه. یه سری امیال و آرزوهای سرکوب شده یا ارضا نشده (این شامل همهء احساسات آدم میتونه باشه، چه ترس و غم، چه آرزو و هوس، چه حسرت و حسادت و الخ!)، یه سری حل مسائلی که یه زمانی ذهنمون رو مشغول کرده بوده و اون موقع جوابی براشون پیدا نکرده بودیم، یه سری خلاقیتهای هنوز نشکفته!مون (چه علمی، چه هنری، چه فلسفی، چه هرچی!)، یه سری افکار و ذهنیات به ارث رسیده از پدر و مادر و پدربزرگها و مادربزرگها و جدها و ... تا خود حضرت آدم! یه سری اتفاقاتی که در طول روز برامون افتاده و یه سری هم اتفاقات فیزیکی ای که همون موقع داره واقع میشه.

خلاصه که از منشاء گذشته، من این بخش قضیه رو تو توضیحات یونگ خیلی دوست داشتم که میگفت ناخودآگاه آدم این چیزهایی رو که گفته شد، خیلی هم بی حساب کتاب سرهم نمیکنه که تحویل آدم بده. اصل قضیه اینه که خواب، یه «مکانیسم جبرانی»ه. یعنی خواب میاد یه پروسس هایی روی ناخودآگاه آدم که شامل همه اون چیزای بالایی باشه، انجام میده که بار ذهنی آدم رو سبک کنه تا آدم بتونه با خواب انرژی کسب کنه و ادامهء حیات بده و البته خیلی وقتها این کار رو به صورت سمبولیک انجام میده. یعنی مثلاً اگه اتفاق ناخوشایندی در طول روز برای آدم افتاده، ممکنه در اثر تداعی چیزهایی رو از ناخودآگاه آدم، به نیمه خودآگاهش بیاره و پشت هم ردیف کنه (که ممکنه از کهن الگوها(archetypes)ی حضرت آدم گرفته تا یه خط مطلبی که هفته پیش تو یه روزنامه خونده و اتفاقی که طی روز افتاده، هرچیزی باشه.) و خودبه خود منجر به ثبت اثری خوشایند از اون اتفاق در ذهن آدم (ناخودآگاه) بشه و آدم چندوقت بعد که به خاطرهء اون روز مراجعه کنه، ببینه هیچ احساس بدی راجع بهش نداره! (کم اتفاق میفته؟ نه والا!!!)

قشنگیش اینجاست که آدم تازه میفهمه این شوخیهایی که طی روز میکنه که اگه همین الان فلان کار رو نکنم، برام عقده میشه و این حرفها، چقدر میتونه جدی باشه! هیچ فکر کردین که آدمی که چند روز نخوابیده، در حالیکه مرتب انواع و اقسام ویتامین و دوپینگها رو دریافت کرده، چرا میتونه تا این حد(ی که دارین میبینینش!) کج خلق باشه؟!؟ و چرا این همه روی برآورده شدن نیازهای معقول بچه ها تاکید میشه (چون هنوز مکانیسم جبرانیشون کامل شکل نگرفته و این چیزها واقعاً میتونه تبدیل به عقده بشه).

قشنگترش اینکه با این یه ذره چیز میز، آدم قشنگ میتونه بیشتر خوابهای خودش رو (و حتی بعضی آدمهای دور بر خودش رو که نسبتاً میشناسه) تفسیر و تعبیر کنه. من که تازه اینا رو خونده بودم، نصفه شبا زندگی نداشتم دیگه! هی از خواب میپریدم که خب، حالا اینی که الان دیدم، یعنی چی و برای چی بوده و ... . خلاصه خواب به من خیلی خیلی کمک کرد که خودم رو بیشتر بشناسم.

هوه! یادش به خیر، چه کتابایی میخوندم (اصلاً کتاب میخوندم!!!). سال به سال دریغ از پارسال و این حرفا. شب عالی به خیر!