چهارشنبه، اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۳

Jazz Day

2014 ➤ Jeans
Hengki Koentjoro

I like my town with a little drop of poison
Nobody knows they're lining up to go insane
I'm all alone, I smoke my friends down to the filter
But I feel much cleaner after it rains

She left in the fall, that's her picture on the wall
She always had that little drop of poison
She left in the fall, that's her picture on the wall
She always had that little drop of poison

Did the devil make the world while god was sleeping
Someone said you'll never get a wish from a bone
Another wrong good-bye and a hundred sailors
That deep blue sky is my home

She left in the fall, that's her picture on the wall
She always had that little drop of poison
She left in the fall, that's her picture on the wall
She always had that little drop of poison

A rat always knows when he's in with weasels
Here you lose a little every day
I remember when a million was a million
They all have ways to make you pay
They all have ways to make you pay


Little Drop of Poison
Tom Waits

یکشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۳

خنده‌زدن لب نمی‌خواد ...

Keith Aggett
Dignity
این سال‌ها نوستالژی هم مثل خیلی چیزهای دیگه به کیچ بدل شده (بله، می‌دونم. طبق ایشون  دیگه حتی انتروپی هم مثل سابق‌ش نیست.) این‌طوری که شما وقتی خارج از وطن به‌سر می‌برید دچار حس نوستالژی نسبت به وطن هستید و وقتی که به وطن سفر می‌کنید، این حس‌تون ارضا می‌شه و می‌ره پی کارش تا نوبت خروج بعدی. حتی برای درمان‌ش در خارج از وطن، از آجیل و سوهان عسلی گرفته تا دوغ و کشک توصیه می‌شه. یه همچین سوئیچ آن و آف‌ی داره به عبارتی. غافل از این‌که اون آهنگ مشهور Those were the days my friend خیلی بیشتر از این‌ها رو کهنه کرده. که حساب مکان نیست. باید که بشه برگشت به‌همون زمان تا این درد درمان بگیره.

یه زمانی ... نه چرا یه زمان... عمری، تا همین چندوقت پیش، وقتی به‌م می‌گفتن اگه قرار باشه برگردی به عقب و فقط یه چیز رو در زندگی‌ت تغییر بدی، اون زمان کِی و اون چیز چی‌ه؟ تا خود ده‌سالگی می‌رفتم عقب و اون اتفاق ناخوشایند رو حذف می‌کردم و فکر می‌کردم که جریان کلی زندگی‌م از اون به‌بعد عوض می‌شد. 

دست برقضا، اوضاع و احوال طوری پیش رفته که الان در جواب این سوال، چندین و چند جواب مختلف می‌تونم بدم که دست‌کم یکی از جنبه‌های اصلی زندگی‌م حال و روز بهتری داشته باشه. چه تو درس و تحصیل یا کار و بار، چه تو دوستی و رفاقت و روابط اجتماعی و الخ.

چیزی نیست. امروز دیدن این  هوای هندستون به سر فیل‌م انداخته. همین.

حس گتسبی بزرگ رو دارم وقتی با گلوله‌ای در پشت‌ش رو آب استخر قصرش دمر خوابیده بود.

یکشنبه، فروردین ۲۴، ۱۳۹۳

"بانوی واحد شش"

Santi Bañon
مستند کوتاهی که امسال اسکار برد، در مورد خانم نوازنده‌ای بود که از آشویتس جون سالم به‌در برده بود. فقط و فقط به دلیل نوازندگی. فیلم در 109 سالگی آلیس هرتز-زومر ساخته شده بود و هنوز در اون سن، به گوش‌نوازترین طرز ممکن پیانو می‌نواخت این خانم. 

چیزی که برای من عجیب بود این بود که کوچکترین حرفی از این‌که خانم آلیس هرتز-زومر ذره‌ای از نت‌های پیشنیان‌ش عدول کرده باشه و کوچکترین قطعه‌ای از خودش نواخته باشه به میون نیومد.

تا ساعت‌ها و حتی روزهای بعد فقط داشتم به این فکر می‌کردم که چطور؟! چطور ممکن‌ه کسی قریب به صدسال فقط عالی نواخته باشه بدون ساختن کوتاهترین قطعه‌ای؟!.. بعد یادم اومد که همه نوازندگان ارکسترها همین وظیفه عالی نواختن نت دیگران رو دارند برای همه عمر و طبعا همه هم آهنگساز و رهبر ارکستر نمی‌شن. و بعد باز سوال چطور؟!.. چطور ممکن‌ه ذهن آدم بعد مدتی تکرار شروع نکنه به تولید موارد نو و تازه؟!.. یا ممکن‌ه که بکنه و همه این همه کف نفس داشته باشن که در برابر کارهای اساتید پیش از خود دیگه بروزش ندن؟!.. 

عجیب‌ه! هر دو حالت‌ش هنوز هم عجیب‌ه!

شنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۹۳

زان‌که می‌گفتی نی‌ام با صد نمود

2014➤ Sparse
Hengki Koentjoro
وز خود به‌درآ ...