یکشنبه، شهریور ۰۱، ۱۳۸۸

ای درد تواَم درمان

یعنی حسودیم میشه وقتی میبینم کسی خیلی راحت میتونه بگه عاشق اینجور آدمهام و متنفر از اونجور آدمها. بگذریم که اغلب هم این ابرازهای غلیظ، در راستای خود-روشنفکرنمایی ه و دوتا جمله قبل یا بعدش رو که بگیری، کلی به تناقض وجودش پی مبری. اما فکر می کنم، خیلی هم فکر می کنم که یعنی چی میشه که یه آدمی اینقدر سرِ-خود-معطل میشه؟! اینقدر که میتونه هر احساسی رو جار بزنه بی اینکه فکر کنه! اکیداً بدون اینکه فکر کنه... 

 خودمحوری و خودمرکزجهان-بینی یکی از ویژگی های اصلی و اساسی آدمیزاده. اما دوست دارم بدونم چه نوع آموزه ها و تربیتی باعث میشه آدمی با اعتمادبه نفس پایین، جمع و منها هاش رو فریاد بزنه و یکی دیگه، مدام پنهانشون کنه اگه نه انکار...

 میدونم مثل خر به "جاودانگی" کوندرا احتیاج دارم و مثل سگ پشیونم که همون 7-8 سال پیش تمومش نکردم! 

Aujourd'hui ça commence avec moi

عادت کردن به شرایط جدید، روابط جدید، فصول جدید و داستان های جدید، زمان می برد.