شنبه، دی ۱۴، ۱۳۹۲

I wanna be more than a piece in their games

Désirée Dolron

به‌ظاهر داستان‌های Hunger Games برای نوجوانان نوشته شده. داستان رو هم چیزی از این حیث کم نداره. چیزی که جالب‌ش کرد برای من ولی، تمام آنالوژی‌هایی (فارسی‌ش چی می‌شه: همانندی/همسان‌پنداری/یکسان‌بینی/... ؟!) بود که می‌تونستم بین عناصر و اتفاقات داستان با دنیای امروز خودم تصور کنم. این‌که صدسال بعد عاقبت دنیای سرمایه‌داری به کجا می‌تونه بکشه با این روندی که الان داره.

نمی‌دونم اون ویدئویی رو که در مورد درآمدهای امریکایی‌ها و درصد سرانه‌ش بسته به طبقه‌های مختلف اجتماعی باز بسته به درآمد بود دیدید یا نه. اون ویدئو برای من تکان‌دهنده بود. این‌که چطور خیلی علمی ثابت می‌کرد که درحال حاضر، در همین قرن بیست و یکم و هزاره سوم روزبه‌روز و حتی ثانیه به ثانیه پولدارها دارن پولدارتر و بی‌پول‌ها بی‌پول‌تر می‌شن در همین به‌ظاهر دموکراسی جهان پیشرفته و این‌که سرمایه‌داری‌ای که جای هرچیز دیگه‌ای داری جهانی می‌شه، مدام داره به این امر دامن می‌زنه، منو به‌کلی از عدالت اجتماعی تا قرن‌ها ناامید کرد. فاصله طبقاتی هرلحظه تو این دنیا داره بیشتر می‌شه و طبقه متوسط باریک‌تر و باریک‌تر.

جالبی این کتاب از همین‌جا برای من شروع شد که زمان‌ش حدودا صدسال بعده، با خیلی از پیشرفت‌هایی که ممکن‌ه بشر تا اون موقع بکنه، اما حکومتِ برقرار، یه دیکتاتوری‌ه با یه پایتخت (شما بخون سرمایه! چون تو انگلیسی این هردو یه کلمه‌ست) و دوازده ایالت که البته ایالت سیزدهمی هم بوده که هفتادوپنج سال قبل شورش کرده و با خاک یکسان شده و از اون به بعد، هرسال از هرایالت دو نفر انتخاب می‌شن که برن در بازی‌های گرسنگی سال شرکت کنن و فقط آخرین نفر از این بیست و چهار نفر زنده می‌مونه. بنابراین قانون حاکم بر بازی، بکش تا کشته نشی‌ه. 

این بازی‌ها از شبکه سراسری پخش می‌شه و همه مردم موظف به تماشای اون هستن و هیجان افزوده طراحان بازی‌ها خیل‌ی از تماشاچی‌های هیجان‌زده رو هم به‌دنبال داره. اختلاف طبقاتی ایالت‌ها هم حسب شماره‌شون مشخص می‌شه با پایتخت در نقطه صفر و می‌شه تصور کرد چه اختلاف طبقاتی‌ای بین مردم پایتخت (سرمایه!) و مردم ایالت دوازدهم می‌تونه وجود داشته باشه. و این میون تو باید چی باشی که صرف یه مهره تو بازی مهلک طراحی‌شده جهت لذت سرمایه‌دارها نباشی...

به‌هرحال، این‌که کتاب خیلی استادانه و بافکر نوشته شده و گاف عظیمی در هیچ‌یک از سه جلد به چشم نمی‌خوره، مانع از این نمی‌شه که آدم نبینه تو دنیای امروز چطور مردم همدیگه رو می‌درن، با هم برای دریدن یکی تبانی می‌کنن تا بعد از اون نوبت به تک‌تک بقیه هم‌پیمانان برسه و ... 

بارها وقت خوندن کتاب، از تناظرات (هاه! آنالوژی؟!) بین اتفاقات درون داستان و دور و برم به گریه افتادم، اما قدرت داستان و نوشته هم چیزی بود که لذت عظیمی نصیب‌م می‌کرد.