شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴

«دَه» کیارستمی خوب بود. خب شاید فقط چون ده سال دیگه خودم بود... اگه تبعیدم به همین منوال تو این سرزمین ادامه داشته باشه.

ولی «لولیتا»ی کوبریک فوق العاده بود، چون فیلمنامه اش رو خود حضرت ناباکوف نوشته بود! لحظه های ظریف طنز که تو نسخه آدرین لین، با بی سلیقگی تمام حذف شده بودن، واقعاً بی نظیر بودن. نمیدونم چرا آدرین لین اصرار داشته این اثر جاودانه رو انقدر خراب کنه... آخه فیلمساز را هم سلیقه ای باید بالاخره! مگه نه؟!؟...

بقیه ش باشه برای بعد،، دیگه حوصله هه نمیکشه...

دوشنبه، شهریور ۲۸، ۱۳۸۴

...

ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند

و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چقدر تنها ماندیم.

«دوست»
سهراب

سه‌شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۴


esta la vida mi amigo... esta la vida...

دوشنبه، شهریور ۲۱، ۱۳۸۴

هرچی میخواستم بگم که یادم رفت که!
لال از دنیا نرم؟!؟...

دوشنبه، شهریور ۱۴، ۱۳۸۴

خدا نکنه آدم بخواد به چیزی فکر نکنه... یا .. به یه چیز، یه مساله خاص اصلا فکر نکنه.. اونوقت از شهرام ناظری گرفته تا Aqua* فریادش میزنن!!!... «چه سخت است دم فروبستن هنگام فغان» هی هی هی... کجایی مهسا....

،،،
* دام دا دی دادام، دام دا دی دادام...

یکشنبه، شهریور ۱۳، ۱۳۸۴


سعدی به روزگاران، مِهری نشسته در دل
بيـرون نمی توان کرد، الا به روزگاران