جمعه، مرداد ۱۲، ۱۳۸۶

فکر کردن اصلاً نمیخواد

،
اونقدر تعداد زوجهایی که دختراشون قابل تر از پسراشون هستن، داره دور و برم بالا میره که گاهی فکر میکنم نظریه تکامل بشر به سمت Unisex از سوی جنس feminine به کلی واقعیت داره...

،
مرا امید وصال تو زنده میدارد

،
یعنی فقط "پدرام"ی میتونست تو فرودگاه سبز شه و بگه:
Hello. I am Pedram. I am a terrorist, and I want to kill you as soon as possible!!!
تا ترس Fred به کلی بریزه!
طفلک ما آدمای دور از سیاست. چقدر بازی میخوریم از همه طرف...

،
گمونم 12 سال پیش بود، عروسی یکی از دخترخاله های مامان که خانواده داماد کُرد بودن. اونجا اولین بار آهنگای "برزی برزی" و "مینا" رو شنیدم و دسته جمعی با ملت کردی رقصیدیم. انصافاً هم خانواده داماد چیزی از آموزشمون کم نذاشتن. این روزها تو عروسی ها خیلی مهم نیست طرفین اهل کجا و به چه آیینی باشن؛ همه نوع آهنگی، از همه جا نواخته میشه، هرکی هم هرجور حال کنه باهاش میرقصه. نمیدونم به اینم میگن Globalization؟

،
یاد گرفتن دوباره الفبا، حس عجیبی داره. انگار این بار، به اندازه دفعه قبل ناآگاهانه طی نمیکنی قوس ها و تخت ها رو. به هر میلیمتری که میخوای رو کاغذ بیاری فکر میکنی. عجیبه. خیلی عجیب.

،
اگه جامعه شناس بودم، با این rate عروسی هایی که دعوت میشم، یه تحقیق جامعه شناسی توپ میتونستم در بیارم. حالا که نیستم!

،
بدجوری دلمون برای این دوست قدیمیمون و خانومشون تنگ شده. روزگاره دیگه...

،
میری زبان یاد میگیری به عشق اینکه یه روزی فیلم زبان اصلی ببینی و کتاب زبان اصلی بخونی. اون روز، کتابا و فیلمهایی که جلوی چشمتن با حسرت نگاه میکنی و فکر میکنی پس کی میخوای وقتش رو پیدا کنی؟..

،
دلبرا بنده نوازیت که آموخت، بگو!