شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۸۶

مسكونامه


بعضي‌ها ميگن مسكو قشنگترين شهر دنيا يا يكي از قشنگترين‌هاست. اما زود باور نكنين! مسكو، پيش از هرچيز، شهر diversityهاست. به نظر خودم،‌اين بهترين عكسيه كه ميتونه «ميدان سرخ» امروز رو نشون بده. حتي اگه بازتاب مقبره لنين مثلاً توي شيشه بود، ديگه عالي ميشد: تقابل به‌اصطلاح سوسياليسم ديروز و مثلاً سرمايه‌داري امروز!

بهترين خصلت «تاريخي» مسكويچ(!)ها اينه كه با وجود خون و خونريزي دوره‌هاي مختلف‌شون، هيچكدوم از آثار دوران ماقبل‌ رو خراب نكردن. به اين ترتيب، تقريباً در همه قسمتهاي شهر، معماري سرد و بي‌روح و صرفاً ‌كاركردي دوران كمونيسم(روي زمين!) رو در كنار آثار پرشكوه دوران تزاري ميشه ديد و كم نيست اوقاتي كه آدم احساس مي‌كنه صاف وسط «جنگ‌ سرد» پياده شده!!!


(يعني من عاجز از اين‌همه كابل‌، همه‌جاي شهر...)

شهر، از بابت شلوغي و ترافيك، هيچ دست‌كمي از تهران نداره و محض اطلاع عرض ميكنم كه تهران همچين يه هوا هم ترافيكش منظم‌تره!! باور بفرماييد! اما شهري كه زير ِزمين قرار داره، فوق‌العاده است. شكوه و جلالي كه قرار بوده در دوران كمونيسم، در خدمت طبقه كارگر باشه، به بهترين نحو اين وظيفه رو به انجام رسونده و فكر نميكنم هيچ سيستم متروي 75 ساله‌اي در دنيا از اين منظم‌تر و كاراتر توسعه پيدا كرده باشه. با اينكه اونجا به صرافت يادگرفتن الفباي سيريليك افتاديم، تقريباً همه شهر رو تو اون 4 روز با متروي تمام-روسي‌زبان گشتيم -حتي 8 كيلومتر هم خارج شهر!!!

از همه چيز گذشته، عجيب بود كه شهري با اين حجم توريست، اين‌همه تك‌زبانه بود. چه تابلوها و راهنماها، چه خود شهروندها؛ تعداد فوق‌العاده كمي از افرادي كه ما ميديديم به زباني غير از زبان روسي صحبت مي‌كردن. اما اين دليل نميشه كه ييهو! يه‌نفر پيدا نشه كه فارسي رو سليس صحبت كنه چون 30 سال پيش در شيراز دانشجوي زبان فارسي بوده بوده!!!

از روسهايي كه باهاشون برخورد داشتيم، دو نوع برخورد كاملاً متفاوت ميديديم. عده‌اي كه سريعاً راه كج مي‌كردن و به سوال گيج‌وار ما، به چشم تهديدي براي خود يا بچه‌شون نگاه مي‌كردن، و عده‌اي كه با دونستن يا ندونستن زباني غير از روسي، همه كاري مي‌كردن كه آدرسي رو كه ما ميخواستيم پيدا كنن و راهنماييمون كنن.


يه چيز جالب‌تر اين‌كه معماري و نقاشي‌ها، با اون چيزي كه من از اروپا!!! انتظار داشتم، خيلي متفاوت بود (ضمناً اگه مسكو اروپاس، تهران هم به شدت قابليت "اروپايي‌به‌حساب‌اومدن" داره. حاضرم قسم هم بخورم!!!) القصه، انگار همه چيز درست همونقدر اروپاييه كه ايراني!!! بسياري از كليساها، سقف‌هاي گنبدي‌شكل طلايي و نقره‌اي داشتن و فقط صليب بالاي گنبدشون نشون مي‌داد كه مسجد نيستن! نقاشي سقف كليساها كه من خيلي انتظار داشتم سورئال و شلوغ و اينا باشه، اصلاً هم همچين نبود (يعني هم خلوت بود، هم شبيه بته‌جقه‌هاي خودمون و هم پرتره‌ها، iconized بودن) و انگار (اين‌طور كه ميگن و من بي‌خبرم) كه متعلق به دوره بيزانس‌ باشن. من بي‌تقصيرم! اينم از كمونيست‌هاي بي‌دين و خدا كه دست به تركيب حتي يه‌دونه از اين هوارتا كليساي پايتخت‌شون نزدن...

خلاصه كه جاي شما خالي! ديـــــــــــدنيه! و ... من بازم ميخوام!!!


سه‌شنبه، آبان ۰۱، ۱۳۸۶

من بلاگم مياد، بلاگر لاگين‌ش نمياد ولي!!!



اول كلي بهم بخندين كه مدتهاس فكر ميكنم از فيلتر و اين حرفاس كه با وجود استخون‌درد(!) نميتونم بلاگم!!!

... مشكل با استفاده از IE (به‌جاي فايرفاكس)‌،،، اصلاً وجود نداشت!!! امان از پچ‌هاي مزاحم موقع‌نشناس!

خلاصه كه من برمي‌گردم! اين دفعه: ‌به زودي زود!