سه‌شنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۵

مرا چه میشود آیا...

1. چهار روز تعطیلی احمقانه به خور و خواب و کار سیاه گذشت. توضیح اینکه کار سیاه در قاموس ما کامپیوترچی ها، همانا نصب ویندوز و ویروس کشی و ... اینهاست. نتیجه اینکه، نه فقط کار مردم موند، کارهای خودم هم موند، چنان! بماند که دوز Friends خونم هم پایین اومده بود!

2. از دیروز کتاب "میرا" رو دستم گرفتم. حجمی نداره، ولی نمیدونم چرا دو روزه تاکسیا با حداکثر سرعت میرسونندم! فکر کنم امشب تمومش کنم. خیلی خوبه به نظرم. یه جور خوبی خوبه!

3. کاش من هم با خودم حرف می زدم! جداً از این یکی خوشم اومده... فکر کنم تا حالا نصف آرشیوشم خوندم! نمیدونم نویسنده اس، یا زیادی صادقه، ولی از اینکه یه چیزهاییش خیلی شبیه منه و درعین حال یه چیزاییش خیلی فرق داره، دارم حسابی کیف میکنم!

4. دیدی به هر گندی که رضایت بدی، گندترش رو سرت هوار میشه؟!... راهش اینه که اصلاً رضایت ندی، هیچوقت! ... انرژیش هم به خودت مربوطه از کجا بیاری!

5. انی وی!...Who cares about the weather : یکش، واقعاً یکه! (نمیدونم چرا لینک به پستش نمیشه داد!) ... و تو که نباشی ... لعنت...
(اصلاحیه! D: صاحابش گفت یکش مال خانم آسیه امینی بوده! ما هم اعلام میکنیم! -راستی چرا 1-2 باری که رفته بودم به وبلاگش، هیچ خوشم نیومده بود از نوشته هاش؟!؟)

6. پوووووووووف! یکی دیگه! ... خوبه ها! مثل 24 ساعت اخیر هم که بباره، باز خوشم که Friends ی هست، میرایی هست،،، دیگه المیرایی هم نبود، نبود!

7. میترسم عین چندلر یه روزی ببینم 5 ساله که دارم همین کاری رو میکنم که از روز اول تا حالاش برام حکم "موقت" داشته،،، و تازه! به درد هیچ کار دیگه ای هم نمیخورم...

8. آهااااااااااااااان!!! اینو بگم!!! میگن اگه من برای آلخاندرو invitaition بدم، بهش ویزا نمیدن، چون من خانومم و اون آقا و "دوستی" هم «نسبت» محسوب نمیشه!!! اما اگه خان داهاش که تا حالا یه کلمه با آلخاندرو حرف نزده، invitaition بده، هرقدر بخواد بهش ویزا میدن که بیاد ایـران رو ببینه!!! باااااحــــال نیست؟؟؟ نه! جداً...

9. نمیدونم چرا -با اینکه فکر نکنم هیچ ربطی داشته باشه، چون از آخرین بار شنیدنش چندسالی میگذره- این آهنگ Sway آقای Dean Martin، منو یاد Fly خانم Celin Dion میندازه (حالا شما رو به خدا،شما دیگه به خانم بودن این یکی و آقا بودن اون یکی گیر ندید!!!) من که تو بیداری، نمیتونم کشف کنم فلان چیز چرا بهمان چیز رو برام تداعی میکنه، انتظار دارید خوابهام رو بتونم تحلیل کنم؟!؟ بیخیال!

10. این موضوع محدودیت پهنای باند ADSL برای کاربران خانگی بود، حسابی همه رو سر کار گذاشته بود... من میخوام بدونم با ایـــــــــــــن همه سایتهای مسدود شده، روی چی میخواین تو خونه تحقیق و پژوهش کنین که سرعت 128 (کیلوبایت یا بیت؟؟) بر ثانیه کمتونه؟!؟.. آخه واسه چی از "تحقیق و پژوهش" مایه میذارین؟!؟.. حالا مایه هم میذارین... اقلاً از فیلترهایی که دکمهء فیدبک ندارن، شکایت میکردین، باز یه حرفی!!

11. و اما! بحث شیرین تکنولوژی وبلاگ! این Widgetها منو کشتن!!! هیچ جوری نمیشه -بی دانش!- کدشون رو دستکاری کرد... مگه اینکه برم XML اساسی یاد بگیرم که اونم فعلاً دلیلی نداره خودم رو بکشم، مگه اینکه کسی از سر خیرخواهی و انساندوستی(!؟!) بخواد یادم بده! وگرنه عجالتاً همین قدر که تو کارم نموندم، کفایت میکنه... وبلاگ همینجوری هم میگرده. گیریم کامنتدونی رم تعطیل کنیم، یه Guestbook بذاریم اون گوشه واسه خودش... اونم desaventageهای خاص خودش رو داره!

12. ملت (اسپشلی آقایون!) تا میبینن یه دختری «اعتماد به نفس» داره، انتظار دارن ظرف شستن هم بلد نباشه! فکر میکنن اگه دوتا لیوان شستی، از کوه غروری که -تصور میکردن- بالاشی، اومدی پایین، اونوقت بهت میگن "آفرین، حالا شدی دختر خوب"! ... ای لعنت به هرچی "فمینیسم" احمقانه اس...

13. با اینکه نحسه، ولی عیب نداره! به قول چندلر "bad things happen to me anyway"! (قبلاً اینقدر چندلر رو دوست نداشته بودم ها! خیلی خداس!!!) هیچی! "معرفت" یعنی دوستی که فوقش 1-2 سال کلاس زبان باهاش همکلاس بوده باشی، یه سال و اندی بعد رفتنش، mail زده باشه که فقط حالت رو بپرسه! از اونم بالاتر وقتی جواب میلش رو میدی و میری خونه، فردا صبح بیای ببینی که بازهم جواب داده و مثل خیلی ها که جواب خودشون رو میگیرن، بیخیال نشده...

14. راستی! این عکس پایینه رو هم دوست داشتم! دیدین یه سری آدما، حتی از دیدن چیزایی که ازشون میترسن هم، واهمه دارن؟! خیلی کاریکاتور خوبیه...

15. ضمناً ببخشید اینقدر فرندز فرندز میکنم! خیلی کم پیش میاد از چیزی اینقدر خوشم بیاد و تا مدتی هم دوام داشته باشه!!! اینه که خوشم فعلاً الکی الکی... شما هم باشید!

۵ نظر:

ناشناس گفت...

الان داشتم این 05___Jean_Et_Marie_Et_La_Fleuve_St_Laurent.mp3
رو گوش می دادم! کلی یادت فتادن کرداهه!
بوس بوس

ناشناس گفت...

المیرای عزیز.. ممنون از لطفت. ولی اون شعر مال آسیه امینیه. لینکش رو هم آخر شعره گذاشته بودم که ظاهرا خیلی مشخص نبوده که البته اصلاحش کردم. اگه لطف کنی و تو هم بنویسی که شعرش مال کیه، ممنون می شم. این جوری وجدان درد دارم!! D:

Black Jazz Britain گفت...

اولا که حقیقتا حق با آقای "مو" است که می فرماید از برای کامنت گذاردن در بلاگ شما سندرقیت آدمی پاره می شود.
ثانیا در خصوص امر خطیر شماره گذاری مطالب مطروحه در پست شما ظاهرا" با جمعی از رفقای نادیدهء ما رقابت می فرمایی.
ثالثا" عوضش ملت مسلمون کلی به فرمایشات رییس جمهور مردمی در خصوص افزایش جمعیت کشور عمل کردن تو این تعطیلات بی مقدمه.
رابعا" این داستان گند و گندتر رو ما نفهمیدیم منظورتون چی چی بود!
خامسا" خوش به حالت که "می ترسی" پنج سال دیگه به اون روز بیافتی....ما 29 ساله داریم موقتی و بلکم عاریتی امورات می گذرونیم.
سادسا" ما هم مثل شما (و احیانا خیلیای دیگه) حال عظیمی بردیم با "سوی" آقای "دین مارتین"....خدا حضرت غول رو برای ما نیگر داره.
سابعا" بسه دیگه روده درازی

ناشناس گفت...

این فرندز هم مرض بامزه اییه که آدم دچارش می شه ها! منم پارسال مبتلا بودم. ولی مرض خوبیه خلاصه! :) اون لینکی که فرستاده بودی که با خودش حرف می زنه خداس! می دونی کیه ؟ شخصیتش برا من خیلی مبهم بود.

ناشناس گفت...

راحیل جونم! خودم نمیدونم کجا گذاشتمش! فکر کنم دوباره باید دست به دامن صاحابش بشم... :(

الهام جان خوب شد؟ :)

آقای علی، رابعاً چی؟!؟.. یعنی میخوای بگی فقط همین یکی ... به خدا تا حالا خیلیاش هیچ ربطی نداشته ها... ها! دیگه هرطور میلته...

فرنایس ِنایس، موافقم! منتها مرض فرندز من یه 3-4 سالی میشه که هست، فقط قبلاً مزمن بود، تنها که بودم بروز میکرد، حالا در اثر به ترتیب از اول دیدن و انگلیسی شنیدن و چندبرابر حال کردن، حاد شده، بیگانه و آشنا هم خبردار D:
اون لینکه رو هم نمیدونم کیه! تا جاییکه دستگیر من شده، یه دختریه که با مادر و خواهرش زندگی میکنه (در ایران) و هنوز از دوران مادرستیزی به در نیومده! اما خیلی خوب مینویسه...