پنجشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۲

فیله اومد آب بخوره، افتاد و دندونش شکست،
یا
ناجور میشه اگه آدم تو همهء خواستگاریا جواب منفی بشنوه. نه ؟!
گذشته از اینها،
خوبه گاهی هم از خوشی، آدم وقت سرخاروندن نداشته باشه!
فقط
وقتی نیم متر دولا میشی و با کمر کج دستش رو میگیری، تازه میفهمی چقدر دلت تنگ میشه اونوقت که نباشه ...
به هرحال،
من از دوستانی که وبلاگم رو از خودم بیشتر جدی میگیرن، عذر میخوام، گرچه که لازم نیست!
اما
دلم لک زده واسه سینما! نفس عمیق و شبهای روشن.
اونم
با این عصارهء تنبلی که نمیذاره از آستارا پایینتر برم!

دوست و دشمن با هم فرق دارن اِنی وی ...

هیچ نظری موجود نیست: