یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۴

از فواید روزنامه خواندن!

«... می گوید شماها که توی این مملکت بزرگ شده اید، نمی فهمید من چه می گويم، چون که توی متن قضیه اید. اما من که آنجا بزرگ شده ام و با فاصله نگاه می کنم، دارم از تعجب شاخ در می آورم. شما قدر این قضیه را نمی دانید، چون که برای شماها معمولی شده و به صورت یک امر بدیهی در آمده. اما به خدا هیچ جای دنیا این طوری نیست. تو هرجای دنیا که باشی، برای اینکه به یک جایی برسی باید یک دوره ای ببینی و یک تجربه هایی بکنی. هر کاری یک مقدماتی لازم دارد. اما اینجا توی این مملکت هر اتفاقی ممکن است بیفتد. مثلاً میبینی یک نفر که تازه شروع کرده است به کار و دو خط شعر بیشتر نگفته است می شود سردبیر یک مجله هنری، یا مثلاً یک نفر که تازه دو سال است که شروع کرده است به داستان نوشتن، ده تا جایزه می برد... و از این یک نفرها زیادند. یک نفر که نه درس تئاتر خوانده است و نه درس سینما، ناگهان بازیگر معروفی می شود و فیلم می سازد و استاد می شودو کلاس می گذارد و عکسش می رود روی جلد مجله ها. از این تصادف ها آن طرف هم اتفاق می افتد. اما هر ده سالی یا بیست سالی یک مرتبه. اما توی این مملکت هفته ای یک نابغه ظهور می کند. توی بیزنس هم میبینی به همین ترتیب. طرف هنوز بیست و دو سه سالش بیشتر نیست، اما مدیر یک شرکت است توی تهران و دو تا شرکت دیگر هم توی دوبی دارد. هیچ جای دنیا، قضیه به این سادگی نیست. تو باید یک مقدماتی را طی کنی، یک دوره ای ببینی، یک درسی بخوانی... یا اینکه لااقل یک تجربه ای داشته باشی، یک عمری تلف کنی، تا به یک مدارجی برسی. من به این دوست از فرنگ برگشته ام گفتم ببین، ما هم درست به همین دلیل این مملکت را دوست داریم{!!!!}. این مملکت مملکت فرصتها{Land of Opportunities ؟!؟!} و اتفاقات است، این مملکت قاعده بردار نیست، این مملکت زنده است و قابل پیش بینی نیست و هیجان دارد{!!!!}. تو اگر دوست نداری، برگرد همان جایی که بودی و سرت را بکوب به دیوار و اگر هم دوست داری، همین جا بمان و شانس خودت را امتحان کن....

روزنامه شرق/ جمعه 27 آبان ماه/ صفحه داستان!!!/ ستون وقایع اتفاقیه (جعفر مدرس صادقی)

هیچ نظری موجود نیست: