چهارشنبه، خرداد ۲۲، ۱۳۸۷

Somebody, Somewhere Knows



"حالا حکایتش این‌جا است که آدم‌ها خودشان را تکه‌تکه کرده‌اند در جاهای مختلف. در آدم‌های مختلف. تکه‌ی من با آقای ایکس را کسی جز همان آقای ایکس نمی‌داند. تکه‌ی من با خانم ایگرگ را هم فقط خودش می‌داند. این‌ها اصلن با هم جمع نمی‌شود. دو تا آدم مختلف هستم من در هر کدام از این تکه‌ها. حکایتِ ساختار هولوگرافیک نیست که هر جزئی، همان کل باشد، تمام و کمال، با تمام خصلت‌هایش. من دی‌ان‌ای و این‌ها سرم نمی‌شود. فقط این را می‌دانم که این تکه‌های پراکنده‌ی من مانع‌الجمع‌اند با هم. لابد برگردانِ تصویریِ من را باید یک دوجین هنرپیشه، مرد و زن، بازی کنند تا قسمتی از جانِ کلام، از کلیتِ من، به دست بیاید."

(+)