سه‌شنبه، بهمن ۲۲، ۱۳۹۲

چون دلبرانه بنگری // در حال سرگردان من*

Anka Zhuravleva

،
آدم باید چه حالی بشه وقتی می‌فهمه نیم‌عمرش رو کلا تو مسیر غلط پاگذاشته بوده؟!.. که اصلا آدم دانشگاه نبوده و بیخودی اون‌طرفی رفته از اول... به‌خیال این‌که دانشگاه‌ها مری و پیر کوری می‌پرورن و کریستین بارنارد و رامون کاخال و از همین قماش بروبچه‌ها ... 

،
آدم کی از دست خودش خسته می‌شه یا باید بشه؟! تا چندتا اشتباه جا داره؟! تا چندسال/ماه/روز/ساعت/دقیقه؟!.. 

،
با آدمی که خیلی دیر، همه چیز رو، خیلی خیلی دیر فهمیده به چه زبونی باید/می‌شه اصلا حرف زد؟!..

،
یعنی نمی‌شه که ماهی تو خود آب گندیده باشه؟!؟

،
کاش می‌شد آدم یه مدت از زندگی معلق شه/مرخصی/فاصله بگیره، بعد بشینه ببینه اصلا می‌خواد ادامه بده یا نه... خب چه کاری‌ه آخه؟!..

،
اونم تو این دنیایی که روز‌به‌روز از حد تحمل آدم خارج‌تر می‌شه...

،،،

* (+)

۳ نظر:

عتیق گفت...

بعضی وقتها میکروب ها اینجور موقع ها به کمک آدم میان. یه بار یه مریضی ۱۵ روزه کل مسیر زندگی من رو عوض کرد.

Lmira گفت...

آره، ولی نمی‌تونم آرزو کنم مریض شم بلکه زندگی‌م مسیر درست‌شو پیدا کنه...

شکیلا گفت...

کاش می‌شد آدم یه مدت از زندگی معلق شه/مرخصی/فاصله بگیره، بعد بشینه ببینه اصلا می‌خواد ادامه بده یا نه... خب چه کاری‌ه آخه؟!..

کاش