سه‌شنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۹۲

'cos there ain' no cure for the summer time blue

Dariusz Klimczak
اشکال افسردگی دقیقا این‌ه که آدم دیگه خودش رو بازنمی‌شناسه. به ضرب و زور دوا و درمون و ورزش و همه‌چی سعی می‌کنه خون رو به جریان بندازه تو بدن و هندل زندگی رو بزنه بلکه دوباره روشن شه و راه بیفته، ولی وقتی می‌بینه سرعت و ظرفیت‌ش یک‌دهم اون‌چه که قبلا از خودش می‌شناخته هم نیست، دیگه نمی‌دونه رو چه توش و توان‌ی برای دست‌یافتن به اون کورسوی امید موردنیاز برای نفس دوباره کشیدن حساب کنه. 

وقتی که با پوست و گوشت خودت حس کنی که غبار تن‌ت چه حجاب چهره‌ای شده برای جان‌ت...

،

این، جوک که نه، تمام خاطره شده دیگه ...

هیچ نظری موجود نیست: