پنجشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۲

اینکه یه شعر بی وزن و قافیه، اونم تو روز تولد آدم تو وبلاگش بدرخشه، یه کم عجیبه،، قبول دارم! ولی خب مرحوم گلسرخی هم نمیدونسته که 3-4 سال بعد از اعدامش، درست همون روز، یه همچین گلی!!! میخواد از درون برف سر برون بیاره که !!...

بگذریم،، اگرچه که تا همین یکشنبه ظهر دیگه هیچگونه دلبستگی به دنیا برام باقی نمونده بود، یه کادوهایی برام از زمین و آسمون رسید که تا خودم رو باهاشون خفه نکنم، دست از سر این زندگی برنمیدارم! عجالتاً با همونا مشغولم ولی اگه وبلاقم اومد، اینجا رو هم آپدیت میفرمایم!

.. تازه! اینم کامنتدونی نو که قول داده بودیم! امیدواریم دیگه جا کم نیاد ...

هیچ نظری موجود نیست: