یکشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۳

یه جور بدی تموم شده م. یه جور ِ تابلو! دیگه با هیچی که ذوق نمیکنم هیچ، هیچ خیال ذوق برانگیزی هم ندارم که ازش یه آرزو بسازم، که اقلاً یه آرزوی ساختگی داشته باشم برای روز مبادا. فکر کنم تنها کسی باشم که از زلزله نترسیده، که یعنی زندگی امروز و الانش هیچ فرقی با قبل از زلزله نداره -نه حتی از نظر احتیاط. که اگه بشه گفت زندگی! آخه من قبلاً مرده م. همون روزی که فهمیدم هیچ کنترلی روی این زندگی -که مال منه!- ندارم. یه روز بی زمان و بی مکان. زلزله فقط یکی از امکانهاست برای افشای واقعیت مردگی من.

سه‌شنبه، خرداد ۰۵، ۱۳۸۳

از درد دلهای یک مادر دردمند:
- تو خونهء ما اگه المیرا فوتبال نگاه کنه، کرده؛ اگه نه هیچکس فوتبال نگاه نمیکنه!!!!...

... طفلک مامانم!!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۳

آقا جان Sleepy Hollow خوب فیلمی بود. ما رو فیلم نکرده بود! خوشمان شد. به تا ساعت 2 بامداد بیدار موندنش هم می ارزید به دوباره دیدنش هم گمونم. جانی دپ هم که جانوری است در نوع خودش -تشویق از نوع ایرانی!

اصلاً فرق بازیگر درون گرا و برون گرا همینه. جانی دپ نقشهایی رو بازی میکنه که بیشتر از 20-30% از خودش توشون نیست. تو مصاحبه ها صداش از ته چاه درمیاد، مستقیم تو چشم مصاحبه گر نگاه نمیکنه، حرفهایی هم که میزنه، آرتیستیک نیست، با این حال این بازیها رو رو میکنه. ولی یه بازیگر مثل هریسون فورد عزیز بنده رو اگه درنظر بگیری، همیشه بیشتر از 70-80% نقشهاش خودشه. یا کوین کاستنر نچسب که بالای 90-95% خودشه! گمونم واسه همین باشه که تنوع نقشهای جانی دپ خیلی خیلی بیشتر از این دو تا موجود دیگه است. یا نه، اینجوری بگم: تنوع نقشهای جانی دپ به چشم میاد، عین لباسی که عوض میشه.

Sabrina هم که هومـــــ.... یادش به خیــــر! با شر و شور ترم 1 یهو بزنه سرتون، در gap نامتناهی بین کلاسهای زبان و ریاضی 1 پاشید برید خونه دوستتون، Sabrina ببینید و برگردید دانشگاه ... هی روزگار!!!......... اونم فیلم خوبی بود. حداقل مثل مولن روژ دیالوگهاش رو با آب دهن به هم وصل نکرده بودن که فیلمنامه بشه، کارگردان هم وسط صحنه نمیومد نیکول کیدمن رو نجات بده!!! این دختره Julia Ormond هم تو ژانر احساسی خوب احساس رو میکنه هااا! من چیز دیگه ازش ندیدم!

دوشنبه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۳

اینم برداشت امسالمون از نمایشگاه کتاب:

داستان کوتاه:
فاصله / ریموند کارور/ مصطفی مستور/ نشر مرکز
داستانهای کوتاه امریکای لاتین/ روبرتو گونسالس اچه وریا/ عبدا... کوثری/ نشر نی
مهتاب روی تاب خالی (مجموعه داستانهای کوتاه امروز امریکا) / اسدا... امرایی / نشر معیار
تقریباً شیء/ ژوزه ساراماگو/ علیرضا زارعی/ نشر معیار

رمان:
ارواح/ پل استر/ خجسته کیهان/ نشر افق
کشور آخرین ها/ پل استر/ خجسته کیهان/ نشر افق
پابرهنه ها/ زاهاریا استانکو/ احمد شاملو/ موسسه انتشارات نگاه
خدای چیزهای کوچک/ آروندهاتی روی/ زهرا برناک/ نشر مس
شوالیهء ناموجود/ ایتالو کالوینو/ پرویز شهدی/ نشر چشمه
یک گل سرخ برای امیلی/ ویلیام فاکنر/ نجف دریابندری/ انتشارات نیلوفر
حیات مجسم/ مارگریت دوراس/ قاسم روبین/ انتشارات نیلوفر
دعوت به مراسم گردن زنی/ ولادیمیر ناباکوف/ احمد خزاعی/ نشر قطره

نمایشنامه:
پستچی پابلو نرودا/ آنتونیو اسکارمتا/ علیرضا کوشک جلالی/ انتشارات نمایش
مرگ فروشنده/ آرتور میلر/ عطاا... نوریان/ نشر قطره
باغ آلبالو/ آنتوان چخوف/ هوشنگ پیرنظر/ نشر قطره
دایی وانیا/ آنتوان چخوف/ هوشنگ پیرنظر/ نشر قطره

زندگینامه:
جیمز جویس/ چستر جی. اندرسن/ ماهرخ دبیری، ملک کاشی، احمد میرعابدینی/ نشر فرازان
میشل فوکو/ اریک برنز/ بابک احمدی/ نشر ماهی
رولان بارت/ میسن کولی/ خشایار دیهیمی
ژان پل سارتر/ حودیت باتلر/ خشایار دیهیمی

تئوری:
یونگ، خدایان و انسان مدرن/ آنتونیومورنو/ داریوش مهرجویی/ نشر مرکز
گفتمان و ترجمه/ علی صلح جو/ نشر مرکز
گفتگوهایی با ساموئل بکت، اوژن یونسکو، ژان لویی بارو/ احمد کامیابی مسک/ انتشارات نمایش
درسهایی دربارهء ادبیات روس/ ولادیمیر ناباکوف/ فرزانه طاهری/ انتشارات نیلوفر
روش مطالعهء ادبیات و نقدنویسی/ جان پک و مارتین کویل/ دکتر سرورالسادات جواهریان/انتشارات مروارید

الباقی:
دیالکتیک تنهایی/ اوکتاویو پاز/ خشایار دیهیمی/ لوح فکر
قصه های از نظر سیاسی بی ضرر/ جیمز فین گارنر/ احمد پوری/ نشر شالوده
هوا را از من بگیر، خنده ات را نه! / پابلو نرودا/ احمد پوری/ نشر چشمه

شنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۳

همیشه برام سوال بود که چرا به کسی که سر یه چیز کوچیک، جنغولک(!)بازی درمیاره، میگن «جهود». قضاوت بی قضاوت، فقط این نامهء سرگشاده رو بخونین اگه دوست داشتین!

سه‌شنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۳

مولن روژ مولن روژ که میگفتن همین بود ؟!!! شیکاگو که خیلی بهتر بود!!! تازه! اون آهنگه کجاش بود پس ؟!!!...

دوشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۳

وووووووووووووه!!!! ببین چه ریختی شده !!!!...
چیزه! میخواستم اینو بگم:

پابلو: طبق صحبتهای دنا رزا، جنابعالی غیر از یه کیف دوشی و یه سالک، سرمایهء دیگه ای ندارین.
ماریو: اما من جوونم و سالم. ریه هام قویتر از دم کوره های آهنگریه.
پابلو: اما ریه های تو فقط تو هوای بئاتریس زنده است. اگه مواظب خودت نباشی چند وقت دیگه تبدیل میشه به خس خس یه آدم آسمی.
ماریو: نخیر من با نفسم میتونم یه قایق بادی رو تا استرالیا روونه کنم.
پابلو: پسرجان اگه همین طور شب و روز غم بئاتریس رو بخوری، یه ماه دیگه حتی قدرت خاموش کردن شمع تولدت رو هم نداری. در ضمن بگو ببینم جنابعالی چطور جرأت کردید دست به سرقت ادبی بزنید، اونم از توی همون کتابهایی که من بهت هدیه کرده بودم.
ماریو: شعر متعلق به کسیه که از اون استفاده میکنه، نه کسی که اونو سروده.
پابلو: راستی که جملهء دمکرات مآبانه ای بود پسرم، اما اگر همینطور پیش بریم تا چندوقت دیگه باید برای اینکه بفهمیم تو خونواده کی پدره، رأی گیری کنیم.

پستچی پابلو نرودا / آنتونیو اسکارمتا / علیرضا کوشک جلالی / انتشارات نمایش 1380

1. مشت نمونهء خروار است. نمایشگاه هم هنوز ادامه داره. سالن مورد نظر هم 14-15 !
2. غیر از خود نمایشنامه، دوتا نقد از اجرای تئاترش هم داره ته کتاب.
3. من نمیدونم ولی اگه نخونیدش، از دستتون رفته! گفته باشم ...

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۳

عشق برای اینکه محقق شود باید قوانین دنیای ما را زیر پا بگذارد. عشق رسوا و خلاف قاعده است: جرمی است که دو ستاره با خارج شدن از مدار مقررشان و به هم پیوستن در میان فضا مرتکب می شوند. مفهوم رمانتیک عشق که متضمن گسستن و گریختن و فاجعه است یگانه مفهومی از عشق است که امروز ما می شناسیم چون همه چیز در جامعه ما مانع از آن است که عشق انتخابی آزاد شود.

پاز، اکتاویو / دیالکتیک تنهایی/ دیهیمی، خشایار/ لوح فکر 1381