هوممم... حالا دیگه مطمئنم داشتن یه وبلاگ مخفی چیز خوبیه! در واقع، چیز خیلی خیلی خوبیه! یه مدت بدم اومده بود از اینکه یه چیز مخفی دارم! چون اصولاً اهل مخفیکاری و قایم کردن نیستم. ولی بعدش، نوشته های وبلاگم رو که میخوندم، یه جور احساس رهایی و معصومیت کردم توشون... کلی احساس ناب که به وقتش از بار ذهنم کم کرده بود با روی صفحه اومدن، بدون هیچ hesitation.
به هر حال، بعضی نوشته ها رو الان راحت میشه اینجا گذاشت، چون تاریخ مصرفشون گذشته. این یکیش:
"
وايميسم ، نگاش ميكنم ، تا بگذره ،، رد شه ،،، بره ...
هميشه همينجوريه! همهء موقعيت ها، فرصت ها، آدم ها ،،، تا به خودت بياي كه ببيني دلبسته شدي، وقت رفتنه. چه فرقي ميكنه كدومتون بره؟ هميشه فقط فاصله ها ميبَرَن. فقط فاصله ها ...
كاش ميشد اونقدر مطمئن بود ، معتقد بود ،، ايمان داشت ،،، كاش ...
.
.
.
"
Monday, November 17, 2003