جمعه، آذر ۱۶، ۱۳۸۶

بارون بارونه، زمینااا تر میــــشه...

،
آی من عاشق تلویزیون ج.الف ام وقتی که از عیاری و حاتمی کیا وتبریزی، همزمان سریال پخش می کنه! هیچم مجبور نیستم اون دوبله های افتضاح رو تحمل کنم، اَه!

،
این جناب یونیورس هی یه کارایی میکنه، که من یاد این بیفتم، هرهر بزنم زیر خنده! کلاً همه چی مسخره س! باور بفرمایید..

،
«روزگار قریب» والعاقل یکفیه بالاشاره! ممم، فقط یه چیز دیگه: "ای بیمیرید با این مملکت داریتون!!!"

،
فونت نستعلیق جدید رو دیدید؟! من که بسی دارم حال میکنم باهاش! اگرچه که هنوز کشیده نداره، ولی در همین حد اولیه هم اتصالها رو فوق العاده درآورده. محض رفع خستگی وسط کار، چیرکی مینویسم باهاش و بر میگردم سر کار...

،
راستی! این اصلاً انصاف نیست که از سرکار نشه وبلاگ نوشت ! من نصف زندگیم تو دفتر محل کارمه و از خونه فقط میتونم نصف و نیمه وبلاق کنم! مثل الان که نمیتونم حجم یه عکس بارونیم رو کوچیک کنم و بذارم تنگ این پست!

،
این دلیل نمیشه که درک کنم چرا بقیه دوستان وبلاق نمیکنن!

،
آهان! این یکی رو باید زودتر از اینا میگفتم! تا به حال کی دیده بودین وبلاگری قبل از راه اندازی وبلاق، این همه محبوب قلبها باشه؟؟؟

،
"عکاسی بازگشت و نگاه به دنیاست، حتی اگر هیچ شباهتی به آن نداشته باشد."*

،
اینم نگفته بودم که از زودیاک خوشم نیومد؟! خب راستش اون حسی که من از کارای فینچر میگرفتم رو بهم نداد. به همین سادگی، به همین خوشمزگی!


* فرشید آذرنگ، مقدمه کتاب "اتاق روشن" اثر رولان بارت