کتاب «شوخی» میلان کوندرا، برخلاف اسمش، حول محور نهچندان طنزآمیز خیانت میگردد. ماجرا از این قرار است که در دوران فراگیری کمونیسم توتالیتر در چکسلواکی سابق، محاکمهای علیه یکی از دانشجویان برگزار میشود و تمامی دوستان حاضر در دادگاه، دستشان را به نشانه تایید خیانت دانشجوی متهم -دوست و رفیقشان- بالا میبرند. این چکیده هولناک، از سوی کوندرا و شخصیتش درنهایت به یک شوخی تلخ تعبیر میشود.
،
کمی هم از کوچک شدن روحم بگویم. از اینکه این روزها ساعتی که به اشتباه سر وقت معین زنگ نمیزند، تلفنی که زنگنخورده پیغام ازدسترفتن-تماس میدهد، بالکن مجاوری که سهوا -یا بر اساس اعتماد در فرهنگ منطقه- دید به خانه همسایه را سهولت داده و از بد روزگار نصیب همسایه چشمناپاک شده، بیخوابی از زور خستگی در شبی که روز مهمی در پیش داری، کپیکاری پنج همگروهی که تجمیع کارشان را تقبل کردهای، سربزنگاه باگهای بیپایان نرمافزارهای مقبول محبوب، و از این دست، همه و همه از چشم این حقیر سراپاتقصیر به خیانت تعبیر شده و درجا مهر ابطال اعتماد ابدی خوردهاند.
،
دوست؟! قدیمش یا جدیدش؟!؟
،
در ابعاد بزرگتر؟! یکشبهجمعشدن همین گودر خودمان.
،
باز هم بزرگتر؟! خرداد ... گفتن دارد؟! نه به گمانم!
،
باز هم بزرگتر؟! خرداد ... گفتن دارد؟! نه به گمانم!
،
در کل؟ در کل، همه دنیا با من شوخی دارند،،، مدتیست.
،
من؟! بله خب، اعتراف میکنم که یکی دو هفتهای بیشتر نیست که در عین ناباوری -ر.ک. به همین پست پیشین- بهطور کاملا ذهنی خودم را تماشا میکردم که چطور بین دو دلداده، به جای سرگردانی، آنا هردو را انتخاب کردم، دور از چشم یکدیگر. همان لحظه بود که از موضع خشممطلقم نسبت به پدیده چندهمسری پایین آمدم. به همین صداقت. به همین خیانتبهباورهایعمری.
،
... بیش از این هم نوشتن ندارد. اصلا چیزی وجود ندارد دیگر.
۱ نظر:
هاهاااااا رام داد بالاخره :ي
هنو که نخوندم ولی ایول ادامه بده
ارسال یک نظر