بعضی وقتا یهجور عجیبی هیچکس جوابم رو نمیده. یعنی نه ایمیل/تلفن/نامه/بسته-ای که به موقع _شاید حتی یه کمم دیرتر از موعد_ منتظرشم میرسه، نه مثلا حال و احوال ساده اساماسی/تلفنی/بهحضوررسیدنی با رفقا جواب میگیره.
اینجور موقعها برای من دنیا میشه غار تنهاییم. اونم از نوع تحمیلشده و نه خودخواسته. تو بگو زندان. یهجوری باید راهی پیدا کرد برای سرگرم شدن و فکر انتظار رو نکردن. یه کاری باید کرد که ذهن رو خوب درگیر کنه و پس ذهن مدام یادآدم نیاره که تو که میدونی واسه سرگرمی و فرار از کشیدن انتظار داری اینکار رو میکنی و بیشتر به استیصالت دامن بزنه. از اونطرف خیلی کارایی هم که میخوای بکنی وابسته به یک/دو/سه ... تا از همون جواباییه که منتظرشونی و درنهایت انتخاب چندانی هم برات نمیمونه شاید... جز پناهبردن به رویا...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر