نام گلسرخ/نام نسترن/نام رز -م گم شده. یعنی یک روز که حسابی دست و بالم از خرید و همهچیز پر بود، سر راه رفتم که بستهام را از پست بگیرم و بعدش، رفتم که از ایتیام پول نقد بگیرم... بعد منتظر اتوبوس ایستادم و ایستادهدراتوبوس برگشتم خانه و به جمعوجور کردن خرید و بسته پستی و غیره. دیرتر دیدم نیست. هی اینطرف و آنطرف چشم دواندم اما کمتر یافتم. گفتم که حتما لبه ایتیام وقت پول گرفتن جاگذاشتهم یا حتی موقع امضا دادن روی پیشخوان پست. گفتم که فردا میروم و از هردو میپرسم، حتما هرجا بوده، کسی نگهش داشته. فردا نشد و چند فردای دیگر هم گذشت. هفتهای بعد بود شاید که بالاخره هردوجا سر زدم. نبود که نبود.
خود کتاب را دستدو از آمازون خریده بودم. نزدیک به دو سال پیش بود که شروعش کرده بودم همراه با یک گروه کتابخوانی ایمیلی که هیچوقت جدی نشد انگار. یا من بیخبر ماندم از جدی شدنش. بههر حال، اشکال بزرگش این بود که نوشتههای لاتینش ترجمهای به یکی از زبانهای قابلفهمتر نداشت. فایل پیدیافی هم که یکی از دوستان در همان جمع ایمیلی فرستاده بود بهعنوان کشفالابیات حجیمتر از آن بود که بهراحتی بشود پرینت گرفت. خودش به زبان انگلیسی بود. انگلیسی فاخری که خواندن جملات و کلماتش هم لذتبخش بود. از ساختاربندی و دایره واژگان نسبتا غنی. اینکه خواندنش طولانی شده بود، بهجز از اوضاع و احوالات غریب پیشآمده و کتابهای بعضا سادهتر دراینبینخوانده، یک دلیل مهمتر هم داشت که چشیدن جرعهجرعهش بود. مزمزهکردنش در طول زمان.
باری، ازدست رفت و بهدست بازنیامد و یک گوشهای از حواس من انگار عزاداردارست این روزها. وقتی مستأصل بهدنبالش بودم، فکر کردم که خب یکی دیگر بخرم. اما انگار دوباره باید از ابتدا شروع میکردم به خواندن، چون یادم نیست صفحه 175 بودم یا 228 یا دیگر چه. ولی گویا چارهای هم نیست. یا باید نسخهای دیگر پیدا کنم که کشفالابیاتش هم سرش باشد یا بگردم عینا همان قبلی را پیدا کنم که یادم بیاید تقریبا تا کجا پیشرفته بودم و همان کجدار و مریز سابق ادامه دهم.
مهم این است که اول باید این سنگ را جابهجا کنم، وگرنه مثل این چندوقت از خواندن کتابهای دیگر هم بازمیمانم...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر