سه‌شنبه، دی ۱۰، ۱۳۹۲

یک‌روز دو چشمم خیس...

Alfred Eisenstadt
جمعه‌های هادی خرسندی ناگهان یک‌شنبه شد ولی این سال نوی مسیحی هنوز برای سال‌نوی‌من‌شدن داره مقاومت می‌کنه. امروز که طبعا همه از چندی پیش تعطیلات‌ن و توی اتاق ما که معمولا هفت-هشت نفریم فقط من تنها مونده‌م، یهو به این فکر میفتم که این موقع سال که هیچ‌وقت برای من حس سال نو نداشته، ولی از بعد مهاجرت هم اون‌قدر همیشه ماه مارس و شروع بهار شلوغی داشته‌م که از سال نوی بیولوژیکی بدن‌م هم چیز زیادی نفهمیده‌م و درنتیجه یه پنج سالی می‌شه که کلا سال نو نکرده‌م. کهنه کهنه مونده‌م. با تصمیمات نصفه نیمه و تکه پاره و شکست‌خورده تل‌انبار روی‌هم. ایــــن همه.

الغرض، این شد که احساس رسالتی عظیم بنده را دربگرفت که بالاخره یه کاری کنم که رسیدن ژانویه دوهزار و چهارده، یه‌چیزی بیشتر از صرف تغییر بخش سال در تاریخ‌زدن‌هام باشه. همین هم شد که خیلی مسؤولانه شب سال نو اومده‌م و وبلاگ‌فرسایی می‌کنم و می‌خوام بگم که تصمیم گرفته‌م در این اولین سال‌نوی‌غربی به‌رسمیت‌شناخته‌م دنیا یه‌کم باهام مهربون‌تر باشه. 

همین دیگه... ایدون باد!


۱ نظر:

مریم گفت...

پس حالا که به رسمیت شناختیش، سال نوت مبارک :)
ما هم امیدواریم که دنیا هم با شما، و هم با همه مهربون باشه. شاد باشی همیشه، امسال شادتر از هرسال.