"2046 جاییست که انسانها میروند تا خاطراتشان را فراموش کنند، اما کسی نمیداند آیا واقعا این اتفاق آنجا میافتد یا نه. چون هیچکس تابهحال از آنجا بازنگشته." - 2046
شاید به استثنای بهمن فرسی که خواسته گذشتههای دوستداشتنیشان را در آینده تکرار کند*، بقیه آدمها همگی میخواهند از گذشته، از خاطراتشان فرار کنند. از خاطره کلانتر جانست و ای خاطرهات پونز گرفته تا درخشش ابدی یک ذهن پاک و همین 2046، همه و همه با خاطراتشان سر جنگ و ستیز دارند. ندیدهم کسی فکر کرده باشد خاطره خوش را همانطور خوش هم میشود حفظ کرد. بههرحال همه درد خاطره از همین است که امکان تکرار واو به واوش در آینده وجود ندارد. یا یکی تغییر کرده یا دیگری. یا هم هردو. آقای فرسی هم نه که الزاما با نظریه حرکت جوهری بیگانه بوده، بلکه شاید خواسته خوشبینانه با قضیه برخورد کند. از من بپرسی، در همان هم دردی نهفته هست.
ترجیح من اما، خلاف هردوی اینهاست. دوست دارم خاطره خوش را همانگونه که بوده، خوش، منجمد کنم کنج ذهنم و بهجای لوث کردنش با بارها و بارها یادآوری، هر از گاهی به آن سر بزنم و خوشیش را در لحظهم مزهمزه کنم و باز بگذارمش کنج انجماد. همین است که ترجیح میدهم پرونده عشق را پیش از آنکه به بیتفاوتی برسد ببندم. بهاینترتیب عشق فرصت حفظ لذتش را تا همیشه خواهد یافت. بههرحال، فقط کافیست که باور کنی قاشقی وجود ندارد.
* "بیا گذشته ها را اگر دوست داریم در آینده ها تکرار کنیم." - شبْ یک شبْ دو، بهمن فرسی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر