پنجشنبه، آذر ۰۷، ۱۳۸۱


" از این من، من، من ِ لعنتی حالم به هم میخوره. هم از من ِ خودم، هم از من ِ دیگران. ... من از این میترسم که همیشه رقابت میکنم، این منو میترسونه. ... من از این شرمنده م، بیزارم. این که جرات ندارم هیچ کس نباشم، حال مو به هم میزنه. " ص30

"... ببین، چون یه نفرو فورا" به یاد نمیارم ازم متنفر نشو. مخصوصا" وقتی که اون آدم شبیه همه حرف می زنه و لباس میپوشه و راه میره." ص26

"... همه اینجورین. یعنی کارایی که همه میکنن – نمیدونم- نه اشتباهه، نه معمولی، نه حتا احمقانه. فقط کوچیک و بی معنا و غم انگیزه. بدترین قسمت قضیه هم اینه که اگه کولی وار زندگی کنی یا یه دیوونه بازی اینطوری درآری، بازم مثل دیگرون دنباله رو و همرنگ جماعت شدی، فقط شکلش عوض شده." ص27

"من فقط میدونم اگه شاعر باشی، یه چیز قشنگ خلق میکنی. منظورم اینه که وقتی کارت تموم شد، یک چیز قشنگ رو کاغذ به جا میذاری. آدم هایی که تو ازشون حرف میزنی حتا یه چیز زیبا به جا نمیذارن. بهترینشون تنها کاری که میکنه اینه که به درون ذهنت رخنه می کنه و یه چیزی اونجا به جا میذاره، اما به صرف این کار، این که بلدن چطور این کارو بکنن، نمیشه به کارشون گفت شعر. ..." ص22


فرنی و زویی / سلینجر / امید نیک فرجام


پ.ت. اول اینکه اگه پ.ن. یعنی "پس از نگارش"، خب لابد پ.ت. هم یعنی "پس از تایپ". دوم، اینا همش مالِ فرَنی بود –نمیدونم چرا همش دوست دارم بخونم فر ِنی!- به هر حال زویی رو هنوز نخوندم. اما تو کارهایی که از سلینجر خوندم، ناطور ِ شونصدسال پیش و دلتنگیهای نقاش ِ فلان و بهمان، به نظرم این فرنی بیشتر به ناطور دشت شبیهه. اون نقاش رو که میخوندم، دیگه کم کم داشتم فکر میکردم سلینجر مدیر تیمارستانی، چیزیه، اونقدر که بیمارگونه بود. نمیدونم حالا هنر خودش بود یا مترجمین عزیز مملکتی –اگه اینو نگم میمیرم! اون نوشتهء پایین که گذاشتم، از کالوینو، اسم داستانش مارپیچ بود ! کل داستان هم راجع به شکل گیری و تکامل ِ حلزونه! پیدا کنید پرتقال فروش را- خلاصه اینکه عوضش ترجمهء این آقای نیک فرجام، خوب ترجمه ایه. درست هم یادم نیست چرا، ولی یه جایی حس کردم که با وسواس هم ترجمه و پیراسته شده. دیگه همین.

حالا پ.ن. ! خیر ! اینجا کتابخونه نشده. اینجا محل دیوونه بازیا یا عاقل بازیای منه. بسته به اینکه شما عضو کدوم دسته باشید، میتونید منو تُو دستهء مقابل پیدا کنید. به حال من فرقی نمیکنه. مطمئن باشید.

هیچ نظری موجود نیست: