دوشنبه، مهر ۰۶، ۱۳۸۳



ناگهان


چه زود دیر میشود


گاهی ...


یکشنبه، شهریور ۲۹، ۱۳۸۳


خب چیزه، من همهء استعدادم رو به خرج دادم، تا این از آب در اومد! دیگه مسوولیتش با خودتون، اون توضیح واضحات پایین رو هم بی زحمت apply کنید اینجا!


فردا
ــــــــ

فردا، او خود را به ما دلربا خواهد نمایاند
مشتاقانه در آرزویش خواهیم نشست
بی صبرانه انتظارش را خواهیم کشید
نگران، به او خواهیم اندیشید

حال آنکه، هیچ چیز به خودی خود سرانجام نخواهد گرفت
و با خیالپردازی هایمان از دستش خواهیم داد
و با مدام اندیشیدن سربه نیستش خواهیم کرد

او، روز ِ پس از فرداست،
نه چندان متفاوت از فردا، و نه از امروز

چه که فردا، همین امروز است
و جز این، هرگز فرا نخواهد رسید!


22/6/1383


مجدداً پس از نگارش: تازه فهمیدم ترجمهء شعر کس دیگه، چه جنایت بزرگیه! لیلا! اون یدِ طولا رو یادته شعره چی بود؟؟!

پنجشنبه، شهریور ۲۶، ۱۳۸۳


Demain
______________



Demain, il se nous montrera ravissant
On le désirera volontairement
On l’attendra impatiemment
On y pensera en s’inquiétant

Pourtant rien ne se fera automatiquement,
et on le perdra en y rêvant,
et on le tuera en tout le temps réfléchissant

C’est le lendemain,
pas tellement différent de demain, et d’aujourd’hui

Puisque demain, c’est aujourd’hui,
sinon, cela ne viendra jamais !



12.09.2004


از «ژاک پره ور» و «پل الوار» نیست، ولی خب اونا هم اگه مجبور بودن به عنوان تمرین کلاس زبان، شعر ِ موضوع دار بنویسن، فکر می کنین خیلی بهتر از این عمل میکردن؟!؟ اونم اگه موضوعی بود که از فکر کردن بهش فرارین...

،
پس از نگارش: سعی کردم ترجمه ش کنم، ترجمه ش رو هم بذارم، ولی اون دیگه خیلی فاجعه شد...

یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۳

گرچه که فعلاً مست bleu ی جناب کیشلوفسکی ام، ولی خب، هنوز هم یه چیزایی میتونم بگم:

یکیش اینکه دربارهء Matrix Reloaded چیز زیادی ندارم که بگم! فقط همین که «آنچه شما خواسته اید» بود و از در دسترس ترین کمپوننت های پرفروش استفاده کرده بود تا گند بزنه به ایده! خلاصه که دیگه اشتیاق چندانی به دیدن Matrix Revolution ندارم، به خصوص که اوراکل عزیزم هم به رحمت ایزدی پیوسته و معلوم نیست کی جاش بازی میکنه. اصلاً این ایدهء یه زن 50-60 ساله به عنوان اوراکل (=دانای کل) خیلی فوق العاده بود. علاوه بر خیلی چیزای دیگه که تو The Matrix فوق العاده بود. دلیلشم باشه واسه خودم!

بعدشم اینکه برنامه به مستهجنی The Swan ندیده بودم که به سلامتی دیدم. فکرشو بکن، یه آدمی که خیال! میکنه زشته، با کلی گریه و زاری میاد اون وسط، بعد 10-15 تا زشت تر از خودش میشینن واسش تصمیم میگیرن که چیکارش کنن خوشگل بشه!! یه چیزی تو همون مایه های بکشین و خوشگلم کنین! بعد هم از بین دوتا جوجه اردک زشتی که این تغییرات و اعمال جراحی و اینا رو روشون اِعمال کردن تا به قوهای زیبا! تبدیل بشن، انتخاب میکنن کدوم خوشگلتره!!! که بره برای مرحلهء بعد تا باز ببینن کی خوشگلترتره!!

... چقدر مزخرف گفتم که بگم نمیفهمم چرا این آدما اگه یه جوش تو صورتشون ببینن، شب خوابشون نمیبره، اما هزارتا چاله چوله رو تو مغزشون، تو شخصیتشون، تو اخلاق و خیلی چیزهای دیگه شون نمیبینن. اگه یکی بهشون بگه خوشگل نیستی، میمیرن، ولی هزار نفر بگن آدم نیستی، انگار نه انگار..

نمیدونم! شاید هم فقط من دیوونه م که هرکی بهم میگه چرا دماغتو عمل نمیکنی، میشنوه که اونقدر عیب دیگه هست که «دماغ» توشون گـُمه!...

چهارشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۳

یه چیزی! یادتون باشه تو این ماه هوس بدمینتون بازی در فضای آزاد و شنا در استخر روباز به کله تون نزنه. سعی کنید بپذیرید که تابستون ِ بی باد دیگه تموم شده ...

یکشنبه، شهریور ۱۵، ۱۳۸۳

1. از صدای خودم خوشم اومد! ... ولی متاسفانه این احساس خوش، دیری نپایید چون ملت سر کلاس فرمودن صِدام شبیه صدای مهماندارهای هواپیماست! به هرحال خوب شد این تمرین مسخره بود،، ما صدای خودمون رو هم مجبور شدیم بشنویم!

2. «شکلات بی دانش میخوردم»! از این فیلم شکلات به مقدار بسیار زیادی خوشم اومد. قضیه دقیقاً همون «میوهء ممنوعه» بود، ولی پرداختش -فیلمنامه- خیلی خوب بود. اون تیکهء موعظهء کشیش هم آخر فیلم، حرف نداشت: نیکی ما با کارهایی که انجام نمیدیم و پرهیزهایی که میکنیم سنجیده نمیشه، بلکه با لذتهایی که از زندگی میبریم، به نیکیهامون افزوده میشه (نقل به مضمون). حالا بیان این فیلم رو اینجا پخش کنن؟؟ عمراً ! مشکل اصلیش هم اینه که دقیقاً جامعهء خود ماست و آقایون و ... .

3. در حسرت 4 تا کاغذ پارهء «در ستایش هیچ» که مال این آقا بوده و دو ساله داریم ازشون درخواست میکنیم و کماکان تحویل نمیگیرن! یه کتاب «ستایش هیچ» دیدیم، پریدیم خریدیم! از عنوان کتاب معلومه که باید انتظار چه ترجمه ای داشت! خلاصه که آقای محمد، ما همچنان اون ورق پاره های «در ستایش هیچ» شما رو میخوایم که کپی بگیریم! بیزحمت قبل از بار سفر بستن، این تسویه کتاب!مون هم انجام بشه بعد قرنها دیگه به سلامتی! آفلاین هم که جواب نمیدی، آدم باید اینجا پیغام بده! بازم خارک ...