یکشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۳

گرچه که فعلاً مست bleu ی جناب کیشلوفسکی ام، ولی خب، هنوز هم یه چیزایی میتونم بگم:

یکیش اینکه دربارهء Matrix Reloaded چیز زیادی ندارم که بگم! فقط همین که «آنچه شما خواسته اید» بود و از در دسترس ترین کمپوننت های پرفروش استفاده کرده بود تا گند بزنه به ایده! خلاصه که دیگه اشتیاق چندانی به دیدن Matrix Revolution ندارم، به خصوص که اوراکل عزیزم هم به رحمت ایزدی پیوسته و معلوم نیست کی جاش بازی میکنه. اصلاً این ایدهء یه زن 50-60 ساله به عنوان اوراکل (=دانای کل) خیلی فوق العاده بود. علاوه بر خیلی چیزای دیگه که تو The Matrix فوق العاده بود. دلیلشم باشه واسه خودم!

بعدشم اینکه برنامه به مستهجنی The Swan ندیده بودم که به سلامتی دیدم. فکرشو بکن، یه آدمی که خیال! میکنه زشته، با کلی گریه و زاری میاد اون وسط، بعد 10-15 تا زشت تر از خودش میشینن واسش تصمیم میگیرن که چیکارش کنن خوشگل بشه!! یه چیزی تو همون مایه های بکشین و خوشگلم کنین! بعد هم از بین دوتا جوجه اردک زشتی که این تغییرات و اعمال جراحی و اینا رو روشون اِعمال کردن تا به قوهای زیبا! تبدیل بشن، انتخاب میکنن کدوم خوشگلتره!!! که بره برای مرحلهء بعد تا باز ببینن کی خوشگلترتره!!

... چقدر مزخرف گفتم که بگم نمیفهمم چرا این آدما اگه یه جوش تو صورتشون ببینن، شب خوابشون نمیبره، اما هزارتا چاله چوله رو تو مغزشون، تو شخصیتشون، تو اخلاق و خیلی چیزهای دیگه شون نمیبینن. اگه یکی بهشون بگه خوشگل نیستی، میمیرن، ولی هزار نفر بگن آدم نیستی، انگار نه انگار..

نمیدونم! شاید هم فقط من دیوونه م که هرکی بهم میگه چرا دماغتو عمل نمیکنی، میشنوه که اونقدر عیب دیگه هست که «دماغ» توشون گـُمه!...

هیچ نظری موجود نیست: