سه‌شنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۸۴

مدتهاست تو نور روز وبلاگ ننوشتم... مدتهاست توی اتاقمون تو دانشگاه وبلاگ ننوشتم... مدتهاست دارم دنیای دیگه ای رو تجربه میکنم که شب و روزش، تعطیل و غیرتعطیلش مثل بقیهء آدمای دور و بَرَم-ه...

اما یه چند وقتیه دارم به این نتیجه میرسم که یه سری اخلاق و رفتارها، خیلی زیاد به محیط پرورش آدمش بستگی داره. قبلاً کلاً برام مهم نبود کی از کدوم شهرستان اومده و چندسال کجا بزرگ شده یا کار کرده... اما الان میدونم که باید برام مهم باشه! باید یه کم (در حد یک کلاغ از چهل کلاغ) به قومیت طرفم اهمیت بدم... به نظر میاد حکمهایی که در مورد قومیت های مختلف وجود داره، در حد خیلی light ش، صحت داره! باید این حکم رو به عنوان یه قاعده، تو پایگاه قواعدم درج کنم (یا تو مغزم حک کنم) که «آدمها با هم فـــرق دارن، حتی اگه نخوای نزدیکشون بشی!»

این مهمه، اگر که بخوای نرمال بشی و با قوانین نرمال دنیا کنار بیای و کمتر آسیب ببینی...

هیچ نظری موجود نیست: