شنبه، فروردین ۲۶، ۱۳۸۵

Préjugement

1. گاهی برای یکی خودت رو تیکه پاره میکنی، طرف فکر میکنه "خب لابد با همه همینجوره"!!!
2. گاهی برای یکی تره هم خرد نمیکنی، طرف فکر میکنه "چرا ظرف مرا بشکست لیلی..."!!!
2/5 ==> اینجور مواقع دلم میخواست خـَـر بودم -ذهنی نه! کاملاً عینیِ عینی!- با یکی یک جفتک جانانه، از خجالت هر دو نفر در میومدم...

3. گاهی این دو نفر همدیگه رو میشناسن و تفاوت رفتارها رو میبینن و ... اونوقت به وجود «شعور» تو کل دنیا شک میکنم، دچار درماندگی آموخته شده (learned helplessness) میشم و در نهایت با انگشت اشاره و لبهام، همون کاری رو میکنم که امکانش هست... !

هیچ نظری موجود نیست: