سه‌شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۰


از سگ کشی ( 22 ديماه
1380 ) :
شديدا" احساس ميکنم به شعورم توهين شده ! جناب بيضايی به ظاهر ده
سال فيلم نساخته اندء اما گويا در اين ده سال فيلم هم نديده اند ! چه از نوع
سينمايیء چه سيمای لاريجانی. دروغ چرا ؟ کم نديدم سريالهای تلويزيونیء از اين
"سگکشی" خوش ساخت تر و خوش بيان تر. حتی با وجود گذر از تيغه سانسور اين
رسانه معلوم الحال ! و معلوم نيست چرا جناب بيضايی سانسور را تهديدی جدی برای
فيلمشان تلقی کرده بودند. البته اين هم نوعی از تبليغات اين روزگار ميتواند
باشد !
سگکشی نه سوژه جديدی داشتء و نه سوژه تکراری را زيبا بيان کرده
بود. سوژه ء محدود در زمان نبود - لااقل آنگونه که زمان در اين فيلم عرض
اندام کرده بود - اما دليل اصرار جناب بيضايی بر تاريخ های "نادرست" روشن
نشد. گرچه اصرار بر رمز چهاررقمی نامعمول کيف را ميتوان با نظريه "ردپای
نويسنده در اثر" - و البته از نوع شلخته وار آن ! - توجيه کرد : 1317ء سال
تولد جناب بيضايی.
و ديگرء گوشی تلفننی که در اکثر صحنه ها مشترک بود. و
تقريبا" با حرکتی مشابه جابجا ميشد !
... به جز اينهاء تمام مدت احساس
ميکردم فيلمی مربوط به دهه 50-60 ميبينم که از بسياری اشکالات واضح آن بايد
چشم بپوشم ! اما از حق نگذرم ! در تمام فيلمء گرچه تمام ديالوگها و اتفاقات
کليشه ای و تکراری بودندء از 20 ثانيه ديالوگ آن نمیتوان گذشت !
...
-
بهش خيلی وفاداری !
+ من بيشتر به خودم وفادارم.
- ارزشش رو نداره
!
+ من به ارزش خودم فکر ميکنم !!
...
چه عجب !!!!! بالاخره يکی
فهميد !!!!!

هیچ نظری موجود نیست: