5.
«آیا من عاشق شده ام؟ -بله، چون دارم انتظار می کشم.» دیگری کسی است که هیچگاه انتظار مرا نمی کشد. گاهی می خواهم با او که انتظار مرا نمی کشد بازی کنم؛ سعی می کنم خودم را جای دیگری مشغول کنم، دیر سر قرار برسم؛ اما، در این بازی، من همیشه بازنده ام: هر کاری هم که بکنم، قبل از قرار می بینم دیگر کاری برای انجام دادن ندارم، وقت شناس هستم و همیشه پیش از موعد سر قرار می رسم. هویت مقدر عاشق چیزی غیر از این نیست: من آنم که انتظار می کشد. (در نقل و انتقال، یعنی رفتن از جایی به جایی دیگر، آدم همیشه انتظار می کشد – پیش پزشک، استاد، متخصص. از این هم بیشتر اگر من جلوی باجهء بانک منتظر باشم، یا در انتظار پرواز هواپیما، فوری با کارمند بانک، با میهماندار هواپیما، رابطه ای پرخاشجویانه برقرار می کنم که بی اعتنایی این کارمند یا میهماندار نسبت به من، از انقیاد من در دستان او پرده برمیدارد و مرا عصبانی می کند؛ به گونه ای که می توان گفت، هرجایی که انتظار باشد، آنجا جایی است که نقل و انتقالی در کار است: من وابستهء حضوری هستم که خود را تقسیم و برای در اختیار نهادن خود وقت تعیین می کند – گویی صحبت بر سر از شور و شوق انداختن و ناکام کردن من است، و این که از احتیاج خود به ستوه بیایم و ذله شوم. منتظر گذاشتن: امتیاز پابرجای هر نوع قدرت،
«سرگرمی هزارسالهء نوع بشر».)
6. یک کارمند عالی رتبهء (ماندارین) چینی عاشق یک زن درباری شد. زن درباری به او گفت:
«من از آنِ تو خواهم بود، اگر یک صد شب، بر چهارپایه ای، در باغ من، به انتظار بنشینی.» ولی در شب نود و نهم، ماندارین بلند شد، چهاپایه اش را زیربغل زد، و رفت.
این برگردان قطعه ای (Anttente) از هشتاد و شش قطعهء کتاب «قطعه هایی از سخن عاشقانه» نوشتهء رولان بارت است، با مشخصات زیر:
Les fragments d’un discourse amoureux, Roland Barthe in:
Oeuvres completes (Tome II), Seuil, Paris, 1994
کارنامه 31 / صص 40 و 41 / قطعه ای از« قطعه هایی از سخنی عاشقانه» / رولان بارت . هاشم محمود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر