چهارشنبه، خرداد ۱۴، ۱۳۸۲


بالابلندتر از هر بلند بالایی / جی. دی. سلینجر / شیرین تعاونی (خالقی)
یا
تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران / جی. دی. سلینجر / امید نیک فرجام

اول که فهمیدم این دوتا ، فقط دو ترجمهء مختلف از یه کتاب سلینجر هستن، کلی خورد تو ذوقم. اولی رو از اسمش خیلی خوشم اومده بود و دومی رو از کار قبلی مترجمش «فرنی و زویی». بنابراین نمیشد تصمیم بگیرم که یکیشو بخونم ! این شد که از خجالت هردو در اومدم.

داستان که معرف حضورتون هست: روایت عروسی پسر بزرگ خانوادهء گلس، سیمور، از زبان پسر دوم خانواده، بادی. از کل داستان به اندازهء «فرنی و زویی» -کوچکترین خواهر و برادر همین جنابان سیمور و بادی- خوشم نیومد، اما شخصیت سیمور خیلی جذابتر از قبل شد. به خصوص نسبت به «یک روز خوب برای موزماهی»*.

از داستان که بگذریم، تجربهء جالبی بود. تا به حال به ترجمه به چشم تفکیک زنانه/مردانه نگاه نکرده بودم ! ترجمهء امید نیک فرجام، مثل ترجمهء قبلیش روانی دلپذیری داشت، درحالیکه شیرین تعاونی با وجود زبان شاعرانه تری که به کار گرفته بود، در ترجمه اش گاهی سکته داشت. الفاظ عاشقانه رو در ترجمهء شیرین تعاونی به راحتی میشد پذیرفت، اما در ترجمهء امید نیک فرجام، فحشها بهتر انتخاب شده بودند ! یا مثلا" شیرین تعاونی برای معرفی و همراهی یکی از شخصیتها در طول داستان از «ساقدوش» استفاده کرده، در حالیکه امید نیک فرجام ، «ینگه» رو به جای اون به کار برده. یا مثلا" همین شعر:

«درودگران،
رفیع تر افرازید شاه تیر سقف را،
که می آید داماد،
چونان آرشی افراشته قد،
بالابلندتر از هربلند بالایی.»
/ شیرین تعاونی

«تیرهای سقف را بالاتر بگذارید، نجاران، که داماد همچون آرس(1) می آید، بالابلندتر از هربلندبالایی.» / 1. ARES : خداوند جنگ در اسطوره های یونان، برای آرس که در اسطوره های رومی مارس خوانده می شد، قامتی بلند، بلندتر از قامت بشر تصویر کرده اند.م./ امید نیک فرجام

من هم نگم واضحه که ترجمهء شاعرانهء اول، اونقدر دلنشینه که آدم فکرشم نمیکنه سلینجر، آرش چه میشناخته ! و دومی با وجود پاورقی، علاوه بر نوشتار بدون تقطیع، اونقدر نامانوسه که آدم به زحمت میپذیردش. در عوض اینجا :

"نگاهش خیرگی مرعوب کننده ای داشت. انگار این نگاه از ناحیهء تودهء بلواطلب تک زنه ای صادر میشد که صرفا" بنا به تقریر تصادف و زمان از کیف توربافی خود و چشم انداز تماشایی گیوتین جدا افتاده بود." / شیرین تعاونی

"نگاه خیره اش یک جورهایی مرعوب کننده بود. انگار از طرف یک دستهء یک نفرهء اوباش می آمد، دسته ای متشکل از یک زن که فقط از لحاظ تاریخی و دست برقضا، از بافتنی و تماشای گیوتین جدا افتاده بود." / امید نیک فرجام

احتمالا" شما هم مثل مجبور شدید اولی رو دوبار بخونید و به زور باهاش کنار بیایید، درحالیکه دومی خیلی گویا و روان همهء مطلب رو رسونده !

دیگه بقیه اش هم با خودتون که ببینید کی چیکار کرده ! اما این وسط من موندم کدوم این ترجمه ها میتونه به زبان خود سلینجر نزدیکتر باشه ! از یه طرف میخوره که کاملا" زبان شاعرانه ای داشته باشه. از طرف دیگه با نوجه به وسعت طیف خواننده هاش، فکر نمیکنم شاعرانگی زبانش، قابلیت فهم نوشته هاش رو پایین آورده باشه. اینه که پس چندتا ؟ وای به حال کتابهایی که فقط یه مترجم ترجمه اشون میکنه !! (یکی نیست بگه تو سر پیازی یا ته پیاز ؟!! خواننده ! این مهمه، مگه نه ؟؟)

ضمن اینکه کتاب "نجاران ..." ، یه داستان دیگه هم داره «پیشگفتار: سیمور» که کتاب اول نداره، ولی اون باشه برای بعد.


* از مجموعهء «دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم»

هیچ نظری موجود نیست: