پنجشنبه، خرداد ۱۵، ۱۳۸۲


دیدی که بالاخره بعد قرنی بازم شد که بری اون بالا، بذاری باد تو موهات بپیچه و موهات رو تو شاخه ها بتابونه. تابت بده روی درخت و توت ها رو به سر و صورتت بکوبونه. حتی اگه اونقدر تاریک باشه که توت های روی شاخه ها رو نبینی. یا اونقدر که دیگه توت رسیده ای به درخت نباشه که همون بالا بچینی و ... .

«از هرچیز که زیر دو هزار متر باشد متنفرم. حتی شما !» یا یه چیزی تو همین مایه ها.

هیچ نظری موجود نیست: