دوشنبه، تیر ۲۳، ۱۳۸۲

بالاخره «همنوایی شبانهء ارکستر چوبها» هم تموم شد. راستش خیلی بسیار زیاد از این کتاب لذت بردم. بیش از هم به این دلیل که یک کار ایرانی قوی خوندم. توهین به نویسنده های خوبمون نباشه، اما فکر می کنم اکثر نویسنده های ایرانی (یا حداقل همهء اونهایی که من آثارشون رو خوندم) با احساس و عواطفشون می نویسن که لاجرم بر دل نشیند. ولی در این کتاب، قبل از هرچیز تسلط بر زبان و تسلط بر داستان، آدم رو مبهوت میکنه. کار، کار ِ یک نویسندهء به تمام معنا حرفه ایه. غیر از این نکتهء دیگه ای که به چشم میخوره، استفادهء آقای قاسمی از فرهنگ واژگانی بسیار گسترده تر از خیلی نویسنده هاست (البته شاید به جای نویسنده های خارجی، باید پای مترجمین آثار خارجی رو به میون کشید). خب، بالطبع فرهنگ واژگان آقای قاسمی، متفاوت با فرهنگ واژگان نویسندگان داخلیه. نه لزوما" بهتر، ولی هیچ کلمه ای نابجا و به صِرفِ خودنمایی در متن جا نگرفته (گرچه من نمیدونستم "طنطنه" یعنی چی، ولی خب یاد گرفتم!)

اما گذشته از اینها، بافت خود اثر، کار نابیه. ممکنه اول کار آدم فکر کنه با داستانی طرفه که مثل خیلی از کارهای این روزها، قبل از صحافی، ورقهاش (یا حداقل فصلهاش) یه بُر حسابی خورده ن، که یعنی مثلا" پست مدرن! اما کم کم میشه حس کر که این بافت، بافت یک کلاه حصیریه که در عین حال که رشته های جدا ازهمی تشکیلش میدن، در نهایت شکل یک کلاه رو به خودشون میگیرن. به نوعی انسجام در عین پراکندگی. خود داستان، حرکتی زیگزاگی از زندگی به برزخ و زندگی، و از برزخ به جهنم و برزخ داره (متناظر با خواب در خوابهای بورخس مثلا"). روند فرکتالی رو اونجا میشه دید که از کمی جلوتر نگاه کنی: خود این زیگزاگها هم از زیگزاگهای ظریفتر ِ پارگرافهای zoom back تشکیل میشن. خیلی از شخصیت پردازیها به همین شکل صورت گرفته (در همین پاراگرافهای zoom back) و فکر میکنم یکی از دلایل اینکه کتاب هیچ جا خسته کننده نمیشه، همینه (همین عدم سکون و عدم قابل پیش بینی بودن).

غیر از این، آقای قاسمی، اصراری در پنهان کردن ِ بخش ِ درگیر ِ شخصیتِ خودش نداره. راوی، حتی اگه به اسم، "یدا..." باشه، از سیگار منع شده و باز سیگار میکشه، کار تئاتر میکنه، ساز میزنه و زمزمه های آوازی هم داره. به کارگردان ِ سختگیر ِ"قاسمی" نامی هم فحش میده و ... .

از همه بالاتر، آخر داستان، بر خلاف خیلی خیلی کارهای دیگه، آدم رو نا امید نمیکنه. واقعا" تا آخر داستان، نمیشه یک جمله رو هم از دست داد و خب طبعا" میشه تا همون آخرلذتش رو برد. حتی اگه مثل من از رمان آنلاین ایشون خوشتون نیومده باشه و سرجمع یکی دو قسمتش رو بیشتر نخونده باشید. به علاوه، اگرچه این کار رو هم باید پشت سرهم خوند، تا انسجام ِ تا اینجای مطلب از بین نره، ولی کوتاه بودن ِ بخشهای هر فصل، کمک بزرگیه که میشه به راحتی هرچندتاش رو یک شب خوند و داستان رو هم گم نکرد. علاوه بر همهء این خوبیها، بسیار کم غلط بودن ِ کل کاره. فقط یه جا "تسویه حساب" ، "تصفیه حساب" شده بود، به گمونم غلط دیگه ای نبود، غیر از یکی دو مورد اشتباهِ به وضوح تایپی.

والسلام.

هیچ نظری موجود نیست: