چهارشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۲

پنجاه تومني رو گرفتم و پياده شدم. هنوز دستم بود. زد به سرم كه بگم تا سيدخندان رو گفتين 150 تومن كه ! ... از جوي رد شدم. بعد هم پياده رو، تا شركت. سلام، سلام، ساعت ورود، سلام ... . خستگي همگاني. تيرهاي اتهام. اشغال دستگاهم. چاي. خانم ... ، شيريني هم تو يخچال هست. به چه مناسبت ؟ تولد آقاي ... . خودش كه نيست تولدش رو تبريك بگم. جعبه شيريني، دو تا شيريني داره. يكيش رو برميدارم. برميگردم طرف ميز اشغال شده م. روي فنكوئل. چاي مونده هم اينقدر ميچسبه ؟ رئيس مياد. دستگاهش رو offer ميكنه براي check mail. چك ميكنم كه خبر رو توي جلسه بدم. دكتر. جلسه. حرف، صحبت، بحث، گفتگو، شكايت، گفتگو، بحث، صحبت، حرف. تلفن. تلفن. با من كاري نداريد ؟ اشارهء سر. خدافظ. تولد رئيس هم كه نشد تبريك بگم. عرض خيابون. پياده رو. اِ !‌ دستم نيست. جا گذاشتم. جا گذاشتم ؟ حتماً ! فردا.

...

:سلام، :سلام، ... . هيچكس از گروهمون نيست. دستگاهم رو خودم اشغال ميكنم. يادم ميفته. اِ !‌ اينجا هم كه نيست !‌ نبردم تو جلسه ؟؟ اتاق جلسه. نيست كه نيست ! ممكنه كسي جايي گذاشته باشدش ؟ يادم باشه از مهندس بپرسم. .........................................................................................................
.................................................................... يعني ميشه همينجور رو هوا رهاش كرده باشم ؟؟ جاي ديگه اي براي گذاشتن نبوده. يعني چي شده ؟ باز تو بازهء گيجي و مستي چيكار كرده م ؟ پيدا ميشه ؟ نميشه ؟ جواب مردم رو چي بدم ؟! يكي ديگه خريدن كه نشد كار !
.........................................................................................................
............................................................................
...................................
.
.
.

هیچ نظری موجود نیست: