شنبه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۱


" دختر از تو پرسید: شعر چیست ؟
و دلت میخواست بگویی: تو ! بله ، تو
و شگفتی و هراسی
که اثبات معجزه اند.
به زیبایی رسیده ات حسودیم میشود
چرا که نه میتوانم ببوسمت و نه قادرم با تو بخوانم
چونکه هیچ چیز ندارم و هرکه چیزی ندارد بدهد
باید آواز بخواند ...
ولی تو اینها را نگفتی ، ساکت بودی [ماندی؟]
و او آواز را نشنید. "

ولادیمیر هولان / برگردان: سید محسن عمادی / روزنامهء شریف ، سه شنبه 29 بهمن 1381

هیچ نظری موجود نیست: