شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۲

حالا که حرفش شد، یه کم هم آمار:

از فیلمها: بیخوابی رو خوشم اومد، نه به اندازهء Memento ولی به قول اهل فن، اون یه بار بود در عمر ِ نولان خان؛ فهرست شیندلر رو خوشم نیومد، خیلی معمولی بود (من همونی بودم که وقتی تهِ فیلم نجات سرباز رایان دیده بودم کارگردان، اسپیلبرگ ه، تازه تونسته بودم بگم آخیش...شیکاگو رو هم خوشم اومد، استعارهء موزیکالِ خوبی بود برای سال 2002 (به نظر من! گفتن داره؟).

چشم آقای سروش روشن با این رفیق ِ سلیقه خالتوریشون!!

کتاب هم، «زندگی در پیش رو» رو که سه بار نوشتم و سرنوشت ذیمقراطیسی پیدا کرد، هنوز حسش نیست باز بنویسم، «ترجمان دردها» رو هم سه تا داستانش رو خوندم، تا حالا که هیچ خوشم نیومده، نمیدونم کی به این پولیتزر داده، «اسلپ استیک» هم صد و اندی صفحه اش رفته، هنوز یه کلمه هم ازش سر در نیاوردم، تا اطلاع ثانوی هم قراره در نیارم. فقط امیدوارم «شب مادر» اینجوری نباشه ... . بقیهء کتابها هم همچنان به خونده شدنشون ادامه میدن تا خودشون تموم شن!

زیاده عرضی نیست.
،

حوصلهء لینک دادن هم نداشتم. علامت تعجب.

هیچ نظری موجود نیست: