سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۶، ۱۳۸۲


1. بالاخره رفتم نمایشگاه رو درو کردم، خیالم راحت شد. فقط به گمونم موقع برگشتن، پنج سانت دیگه آب رفتم زیر اون بار ِ فرهنگ ! تازه شانس آوردم جیبم به موقع مجوز خرید رو لغو کرد !

2. امروز صبح رو قرار گذاشته بودم که بخوابم. ولی بازم زود پاشدم. نتیجه اینکه نمایشنامهء داستان خرسهای پاندا به روایت فلان که اسمش زیاده رو خوندم. خیلی جالبه که آدم یه مدت رو یه سری واژهء خاص متمرکز بشه، بعد یه کتاب بخونه، پر از اون واژه ها و اصطلاحات. بدجوری احساس compatibility به آدم دست میده اونوقت. به خصوص که ترجمه هم «خوب» باشه. فقط این کتاب برای اونهایی که با «شنیدن سکوت» و اینجور مقولات مشکل دارن، اصلا" توصیه نمیشه !

3. بعد از یکسال –دقیقا" نمایشگاه به نمایشگاه!- یه دوست قدیمی رو دیدن و فحش خوردن که کجایی و این صحبتها، یواش یواش حرفها به اینجا میرسه که اِ راستی، تو اینجا هم میرفتی. هنوزم میری ؟ راستی، تو اینکارم میکردی، هنوزم میکنی ؟ تو اهلِ فلان وبهمان هم بودی، هنوزم هستی ؟ ... بعد وقتی یهو جواب همهء اینا منفی باشه، دوستتون یه کم حق داره که با چشمهای از حدقه دراومده بپرسه "تو چته؟!؟" (به همون معنی!) ...

4. اصولا" نمایشگاه هم دیگه اون شور و شوق سابق رو نداره. نه غرفه دارها –اکثریت- اهمیت چندانی به نماشگاه میدن، نه مردم خیلی برای تماشای کتابها میان. اغلب مثل من یه لیست دستشون میگیرن، یا اینکه سراغ یه سری ناشر خاص که میشناسن میرن. هنوزم بهترین دورهء نمایشگاه، به نظرم همون نمایشگاه چهاردهم بود که 24 ساعت در صحن نمایشگاه پلاس بودم و حداقل نصف نشست های فرهنگی رو جویده بودم. با اینکه اون سال هم اوضاع دِماغی خوبی نداشتم به هیچوجه. ولی اون موقع، نمایشگاه، با تقریب بسیار خوبی، نجاتم داد.

5. Legends of the fall رو هم دوباره دیدم، این دفعه با صدا !! به نظرم فیلمنامه اش خوب بود. حداقل توی دیالوگها، قوی کار شده بود. شاید اگه رنگ داشت، فیلمبرداریش هم با توجه به در و دشت، جالب توجه میبود. بازی آنتونی هاپکینز هم که دیگه حرفی دَرِش نیست. برَد پیت هم که لابد تیپ و قیافه داره که اینهمه طرفدار داره –نه دیگه اونقد خب ! اِدِن کویین هم بد نبود. ولی نمیدونم،،، شاید هم این روزا فقط خارق العاده ها میتونن نظرم رو جلب کنن ! به هرحال خیلی معمولی بود به نظرم.

6. امروز صبح داشتم فکر میکردم با این سرعتی که روح من داره پیش میره، قبل از سی سالگی expire date م فرا میرسه...

قبل از بیخ پیدا کردن قضیه: پایان گزارش !!!

هیچ نظری موجود نیست: