دوشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۸۲


هرچی از اول سال تا حالا دشارژ شده بودم، امروز شارژ شدم. اصلا" خیلی خوش میگذره که آدم پاشه بره دانشگاه، 5-6 ساعت لگوبازی کنه ، برگرده ! اونوقت آدم میتونه باز مثل خیلی وقت پیشها ، ساعت 8 شب -تو شلوغیهای نمایشگاه- ، از چهاراراه پارک وی تا خونه، 45 دقیقه پیاده گز کنه ! از اونم بالاتر ... وقتی کیت کامل به خرج دانشگاه از اونور آب اومده باشه و ملت هم آلمانی بلد نباشن، مجبور شن 1-2 روز صبر کنن، تا آدم رو بازی بدن !!! (گیریم بعدش هم بفهمن که چه اشتباهی کردن، ولی دیگه تا آخرش صداشون درنیاد!) همینجا اعلام کنم : جای بعضیها خیلی خیلی خالی ! هرچی زنگ زدیم تشریف نداشتن، همراهشون هم همراهشون نبود !! .. القصه، چی بگم از این لگوها ! مجهز به انواع و اقسام سوئیچ و سنسور و فیبر نوری و برنامه پذیر و دنگ و فنگ و بنگ و غیره و ذلک. هوارتا جور روبات درجا ساختیم، کِیف-دار !! بعد همچین رفته بودم تو حال و روز دوران جوانی و ... خلاصه حرف نداشت، فوق العاده بود ! خیلی زیاد ...
دیگه همین.
،
پ.ن. راستی امروز هم شنیدم دیروز عقدِ "کیف-دار" بوده. مبارکه.

هیچ نظری موجود نیست: