شنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۲


اگه ادب و تربیت و وجاهت و این حرفها رو در "کلمات" جستجو میکنید، به هیچوجه به کتاب «خداحافظ گاری کوپر» نزدیک نشید ! ولی اگه در برابر کلمات زشت و چیزهایی که در عرف، چندان پذیرفته نیست، یه گوشتون دره و یکی دروازه -از مزایای راه رفتن در خیابانهای تهران!- و از لطائف و ظرائف ادبیات لذت میبرید، سعی کنید هرطور شده این کتاب رو از دست ندید !

غیر از مضامین فوق العاده ای که داشت، تشبیهات بینظیری هم توش یافت میشد. دیگه هیچی نمیگم، فقط یه چندتا نمونه :

- حجاب زبان وقتی کشیده میشود که دو نفر به یک زبان حرف میزنند. آنوقت دیگر امکان تفاهم آنها به کلی از بین می رود.
- ... از همه بدتر، هرجا می رفتید تابستان پلاس بود.
- این اولین دفعه بود که می گفتند «چیزی» دارد، حتی اگر این چیز یک مشکل باشد، مثل این بود که یکدفعه شخصیتی به او عرضه کرده باشند.
- آدم میتواند منحط باشد و انحطاطش تقلیدی از همه نباشد.
- آنها برای اسکی به اینجا نیامده بودند. انفجار جمعیت آنها را به همه طرف پرت کرده بود.
- اقلا" معتادها اینشان خوب است که در زندگی هدف دارند، آنهم ترک اعتیاد است.

و ...

وحشتناک بعضیاش وصف حاله ! حالا هی انکار کن !

،
پ.ن. چاپ جدیدش هم در حد چند کلمه با چاپ قدیمش فرق داره -به اضافهء دو سه جمله ته کتاب که نقش مادر لنی رو به کلی حذف کرده، دقیقا" دو سه جمله- و این خودش یعنی یه پیشرفت اساسی ! حالا هی بیان بگن هیشکی هیشکاری نکرده ...

هیچ نظری موجود نیست: