پنجشنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۱


«واقعيت» با «حقيقت» فرق داره. اينو همه مي‌دونن - اگه ندونن هم ادعا مي‌كنن كه مي‌دونن. واقعيت اونيه كه هست - يا بخشی از اونی که هست، حقيقت اوني كه بايد باشه -كه لزوماً نيست.

اما من فكر مي‌كنم واقعيت با خودش هم فرق داره. واقعيتي كه من دارم مي بينم، دوتا چراغ راهنمايي چشمك زنه و يه ميدون و ماشين‌هايي كه ثابت نيستن (كه مثلاً واقعيت پويا). واقعيتي كه اون داره مي بينه، يه خونهء كاهگلي و يه گله اس كه صبح به صبح بايد ببردشون چرا. اصلاً چرا اون ؟ همين اين. نه، اصلاً همين خودم: يه كم ميام عقب، چشمامو تيز مي‌كنم، واقعيت ميشه شش تا چراغ راهنمايي كه سه تاش چشمك زنه و سه تاي ديگه كه رو به من نيست، با «تعميم» واقعيت ميشه ادعا كرد چشمك زن اند.

«حقيقت» اينه كه همهء چراغ‌هاي راهنمايي برابرند و تخلف از قانون در مورد همه يكسانه: چه چشمك زن، چه عادي. «واقعیت» اینه که تا وقتی پلیس نباشه، قانون قانون نمیشه. پلیس هم باشه، فقط گاهی ...

هیچ نظری موجود نیست: