سه‌شنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۸۱


میان رفتن و ماندن



روز
   شفافیتی است استوار
گرفتار
در لق لقهء میان رفتن و ماندن.


همه طفره آمیز است آنچه از روز به چشم می آید :
افق در دسترس است و لمس ناپذیر.


روی میز
کاغذها
کتابی و
     لیوانی.-
هرچیز در سایهء نام خود آرمیده است.


خون در رگ هایم آرام تر و آرام تر برمی خیزد و
هجاهای سرسختش را در شقیقه هایم تکرار می کند.


چیزی بر نمی گزیند نور،
اکنون در کار دیگرگونه کردن دیواری است
که تنها در زمان فاقد تاریخ می زید.


عصر فرا می رسد.
عصری که هم اکنون خلیج است و
حرکت های آرامش
          جهان را می جنباند.


ما نه خفته ایم و نه بیداریم
فقط هستیم
فقط
می مانیم.


لحظه
   از خود جدا می شود
درنگی می کند و به هیأ ت گذرگاهی در می آید که ما
از آن
همچنان
درگذریم ...


اکتاویو پاز / احمد شاملو

هیچ نظری موجود نیست: